نتایج جستجو برای عبارت :

اون قبلاً اینجوری نبود!

در دنیای بزرگتر ها دیگر خبری از هفت سنگ نبود
دیگر صدای سوک سوک قایم شدن زیر تخت نبود
دیگر خبری از دفتر نقاشی و مداد رنگی نبود
دیگر شوق تعطیلی در یک روز برفی نبود
دیگر داغ شدن پاها از بازی فوتبال نبود
دیگر شوق گرفتن عیدی بعد هر سال نبود
دیگر خبری از کتاب های تن تن و قهرمان بازی نبود
دیگر خبری از کل کل بچه ها سر قرمز و آبی نبود
دیگر خبری از سر زدن  و زنگ زدن و گل خشکیده داخل نامه نبود
دیگر پشت سرم رفیق و هم بازی که نه حتی سایه ام نبود
دیگر زندگی ام ب
 امروز قبلاً است
یعنی دوباره
دنیا برای ماست؟
باران گرفتنی است؟
یا نه دوباره باز ، انسان شکستنی‌ ست
_و سامانه‌های قابل پیشبینی_
بگو امروز قبلاً است
یعنی دوباره من
اولین کَسم که شعری برای چشمهای تو سروده است
حتماً دوباره بیدها بوی تو می دهند
نصفِ غروب اندوه عشقت، افلاطونی، دراز
با کوچه‌های دِه
خشک و سیاه ، تپه‌های خاک‌مالِ پشت
باید اجین شوم
یعنی تو با منی
در یک بلوغِ زودرس با پوست گندمی
و چشم آسمانی؛ تابستان یعنی
هر شب علیهِ رسم های آسم
کاش که این ساده دل عاشق و رسوا نبودکاش که چشمان تو این همه زیبا نبودکاش رها میشدم از غم دلدادگیصورت آن آشنا این همه بیتا نبودگرد جهان گشتم و غیر تو ام خواست نیستکاش که لبهای تو شککر و حلوا نبودگفتمش این راز و از خون جگر ها که رفتگفت که اسرار عشق حل معما نبود
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
سال ها طی شد و دل، زائرِ محبوب نبوداین همه سال نشستن به دعا خوب نبودنه غم قحطی و نان داشت، نه داغ پیریجز غم دوری یوسف، غم یعقوب نبودهرچه گشتم عملی هدیه به آقام کنمبین بار عملم، توشه ی مرغوب نبودحاجت از چشم ترم خواند و دعایم فرمودگرچه حاجت به دلم مانده‌ و مکتوب نبوداز ازل سینه ی زهرایی ما سینه زنانجز به آقای نجف، ملحق و منسوب نبودنکند راه حرم، راه نجف، بسته شودسال ها بود دلم این همه آشوب نبودچشم خشکید
تا که سر به روی پیکرم گذاشت، جز قلم، سری به دستِ من نبود
هیچ درد سر نداشتم، اگر: این زبانِ سرخ در دهن نبود
دستِ بی‌اجازه‌ی پدر، بلند... وای از زبانِ تلخِ مادرم
کاش در زبان مادریِّ من، زن بُنِ مضارعِ زدن نبود
مادرم وطن! بگو کدام دیو، بچه‌هات را به مرزها فروخت 
مادرم وطن! بگو پدر نبود، آن که هرگز اهلِ این وطن نبود
پای حجله‌های خون، برادرم، پاش را فروخت، یک عصا خرید 
او بدونِ پا به جشنِ مرگ رفت، بس که هیچ پای‌بندِ تن نبود
توی واژه‌نامه جای جنگ،
 
مطالعات علمی به متخصصان این امکان را داده است تا دریابند که چگونه آنفولانزا بر بدن تأثیر می گذارد. بیشتر مردم قبلاً از این وضعیت رنج می بردند و می دانند که خوشایند نیست. در این مقاله خواهید فهمید که علائم شبه آنفلوانزا پدیدار می شود.
آنفلوانزا یک بیماری ویروسی است که همچنین فصلی است . بسیاری از آنها قبلاً از آن رنج برده اند و می دانند که آنفولانزا به دلیل تجربه آنها با آن چه تاثیری در بدن دارد. مکانیسم های خاص بدن در برابر عفونت فعال شده و
از غم خبری نبود اگر عشق نبوددل بود ولی چه سود اگر عشق نبود
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بوداین دایره کبود اگر عشق نبود
از آینه ها غبار خاموشی راعکس چه کسی زدود اگر عشق نبود
در سینه ی هر سنگ، دلی در تپش استاز این همه دل چه سود اگر عشق نبود
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانیتکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود
از قیصر امین پور
 
به عشق نوجوانی اعتقاد دارید؟؟؟
امروز رازی به من گفته شد.رازی که سال­ها از آن گذشته بود و رازی که دیگر مثل قبل گرم نبود.
سوزان نبود.
زننده نبود.
اما هنوز هم رازی­ست که باید مخفی شود.به خوبی و با دقت.تنها میان آدم­های مورد اعتماد.
متاسفانه شما میان آن­ها نیستید و هرگز این راز را نخواهید فهمید.
من اصلا عصر جدید را ندیده بودم. فقط تکه هایی از آواز های پارسا را شنیده بودم. امشب اما ... به پهنای صورت گریه کردم پای اجرای خانم عبادی. اشک، از چهره ام به موهایم چکه کرد و دست آخر، با موهایی خیس از جایم بلند شدم. بابا اگر نبود، مامان اگر نبود، خواهر اگر نبود با بلند ترین صدای ممکن زار می زدم! 
نوجوون که بودم...کسایی بودن که دوسم داشتن...یادمه...وقتی سفر میرفتیم...عمه...شوهرعمه...بچه هاشون...دوسم داشتن...:)شوهرعمه هم بعضی وقتا بداخلاق میشد...ینی...دوسم نداشت؟...نمیدونم...یه نفر تو دنیا...بهم ثابت کرد دوسم داره...هرچند کم...براش مهمم...اون قلب دومشو بهم داد...طلسم محافظت برام ساخت...حتی تولدمو فراموش نکرد و خواست بیاد پیشم...اون...اون خیلی مهربونه باهام...ولی من خستش کردم...بازم...دلخورم ازش...قرار نبود خسته شه و ترکم کنه...قرار نبود بگه خستم ازت...قرار ن
چند وقتی بود ک دیگر یک لا لباس نداشت. لباس های فاخر میپوشید. ولی هنوز پا برهنه بود. به حرف دیگران توجهی نداشت ولی دیگرانی وجود نداشتند ک بخواهد مراعات حال کند. کلبه اش پس از طوفان خرابه ای بود و از دشت گلهای زرد کوچ کرده بود به پای کوهی. سنگ بر سنگ و آجر بر آجر ساخته بود و ذکر گفته بود. دیگر نگران فصل ها نبود. نبودِ درویش اتفاق غمگینی نبود و دلش برای تکه هاش بر روی تپه ماه تنگ نمیشد. در کتیبه اش ذکر مینوشت. روز و شب. شب و روز. از احوالات گذشته و اوصاف
امروز با معجزه بیدار شدم. مثه همیشه نبود. این دفعه بابت بیدار شدنم و اینکه چرا تو خواب نمردم دیگه به خدا غر نزدم. ب این وجود که شبش چقدر غمناک و سنگین گذشت...
خدایا شکرت بخاطر دو نفر تو زندگیم. یکی تو اون یکی مامانم. اگه مامانم نبود... بیخیال! حتی نمیشه نبودشو تصور کرد. میدونی.. دنیا هم نبود اون موقع
امروز با معجزه بیدار شدم. مثه همیشه نبود. این دفعه بابت بیدار شدنم و اینکه چرا تو خواب نمردم دیگه به خدا غر نزدم. ب این وجود که شبش چقدر غمناک و سنگین گذشت...
خدایا شکرت بخاطر دو نفر تو زندگیم. یکی تو اون یکی مامانم. اگه مامانم نبود... بیخیال! حتی نمیشه نبودشو تصور کرد. میدونی.. دنیا هم نبود اون موقع
از کاکتوس تنها می گفتم. از صخره بی کس می گفتم. از رود آواره می گفتم. نه انتظارش نبود، تجربه کنم. انتظارش نبود، بغض کنم. 
آدمی کم انتظاری هستم از دیگران ولی حالا در انتظار یک نفرم. با امید آمدنش، نفس می گیرم و با خیال رفتنش، اشک می ریزم.
بچه ها عاشق کسی نشید که ازتون دوره، وگرنه اگه حسی بهتون نداشته باشه، هر بار که میگید: دوستت دارم. اون فقط سین می کنه...
سوفی و آگاتا که قبلاً بهترین دوست همدیگر بودند، وقتی راه‌شان را از هم جدا کردند، به این نتیجه رسیدند که قصه‌شان پایان یافت ولی کتاب قصه‌شان در شُرف بازنویسی بود و این‌بار فقط قصه‌ی پریان آن‌ها نبود که از نو نوشته می‌شد. با جدا شدن دخترها از همدیگر، بدها اختیار همه‌چیز را به دست گرفته و خوب‌ها در خطر مهلکی افتاده بودند.آیا آگاتا و سوفی قادر هستند به کمک همدیگر آن‌ها را نجات دهند؟ آیا دوباره راهی برای دوست شدن پیدا می‌کنند؟ و آیا پایان
یک آدمی رو تصور کنید که وقتی ازش تعریف میشه هیچ عکس العمل خاصی از خودش نشون نمیده. نهایت لبخند بزنه وقتی ازش انتقاد میشه بازم هیچ عکس العملی نشون نمیده و تشکر میکنه . اغلب خستس و حوصله ی هیچ کس رو نداره . برای فراموش کردن مشکلات خودش به مشکلات بقیه گوش میده. در بیان کردن احساسات خیلی ضعیف برخورد میکنه ... اغلب کم میاره در جواب بعضی سوالات توی موقعیت های مختلف دقیقاً چی باید بگه ! خیلی ساکته ... جدیداً داره بد قول میشه البته سعی میکنه با بد قولیش به
از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود
دیگر شکسته بود دل و در میان ما
صحبت بجز حکایت سنگ و سبو نبود
او بود در مقابل چشم ترم ولی
آوخ که پیش چشم دلم دیگر او نبود
#شهریار
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
اگر به دنبال بهترین تلویزیونهای جدید هستید مطمئنا با ورود تلویزیونهای جدید 2020 گزینه های زیادی برای انتخاب وجود دارد و همین امر باعث سختی انتخاب تلویزیون می شود.
در این مقاله بهترین تلویزیون های سال 2019 را مورد بررسی قرار داده ایم.
بهترین تلویزیون برای خرید کدام است؟
اخیراً بازار تلویزیون هم از نظر فناوری و هم از نظر قیمت تغییر کرده است ،. صفحه نمایش های جدید با پنل های (OLED) و با کیفیت بسیار عالی (UHD یا 4K) جایگزین استاندارد 1080p شده اند که قبلاً و
اینجا آمدم. شب بود، تاریکی بود، حجاب بود. عشق نبود، موسیقی نبود، زندگی نبود. عاشق بودم، شب بودم، معنای زندگی بودم. نور شدم، حجابش افکندم. موسیقی شدم و به همه سو باریدم. 
تا اینجا بودم، از این نیز بالاتر روم. به خشکی نیندیشیدم، به تلخی نیندیشیدم. بر چهره‌ی خفتگان ننگریسیتم و راه خفتگان به هیچ‌ نگرفتم. رقصیدم و رقصان از این معبر و دروازه‌ی تار گذشتم، تا آن سرزمین که مرا به خود می‌خواند. 
اینجا آمدم، گِل بود و گِلزار. گُل و گُلستان به بار آوردم.
می خواهم از مردی بنویسم ، مردی که مالِ رویا ها نبود ، مال افسانه ها و قصه ها نبود ، بلکه غمخوار غصه نشینان بود.مردی بود از دیار خدا ، و از کوچه ی پیامبران ، اما پیامبر نبود. کوه ایمان را در وجودش خدا محکم نموده بود و بر این کوه درخت تنومند شجاعت سبز شده بود ، درختی که خزان و خشکیش فقط در فصل خدا بود . در قلب او هیچ گل سرخی بهر بوئیده شدن از سوی دنیا ، نروئیده بود .
در آسمان دل "او"هزار هزار دسته پرنده به عشق خدا ولی بی هیچ منتی برای مردم ، آواز می خوان
می خواهم از مردی بنویسم ، مردی که مالِ رویا ها نبود ، مال افسانه ها و قصه ها نبود ، بلکه غمخوار غصه نشینان بود.مردی بود از دیار خدا ، و از کوچه ی پیامبران ، اما پیامبر نبود. کوه ایمان را در وجودش خدا محکم نموده بود و بر این کوه درخت تنومند شجاعت سبز شده بود ، درختی که خزان و خشکیش فقط در فصل خدا بود . در قلب او هیچ گل سرخی بهر بوئیده شدن از سوی دنیا ، نروئیده بود .
در آسمان دل "او"هزار هزار دسته پرنده به عشق خدا ولی بی هیچ منتی برای مردم ، آواز می خوان
تشنج! (گفت و شنود)
  گفت: از برجام چه آبی گرم شد که این همه روی پذیرش و تصویب FATF اصرار می‌ورزند؟!گفتم:‌ برجام قرار بود تحریم‌ها را لغو کند ولی علاوه ‌بر تحریم‌های قبلی چندین تحریم دیگر هم اضافه شد!گفت: درباره برجام همه کارشناسان از قبل هشدار داده بودند ولی توجهی نشد و حالا درباره خطر FATF هم همان هشدارهای مستند را می‌دهند ولی باز هم عبرت گرفته نمی‌شود!گفتم: پزشک از بیمار پرسید، قبلاً پنی‌سیلین تزریق کرده‌ای؟ بیمار جواب داد بله. ولی بعد از ت
کاش حال خراب مثل لباس کثیف بود ، میدونستی که تهش با شستن خوب میشه .‌ کاش میشد مثل موهای چرب که هرروز به خاطرش میریم حموم کاش میشد این حال بد رو با حموم رفتن ، با شستنش از بین برد . چیه این آدمیزاد ، چقدر عجیبه وغریبه‌.‌ چقدر عجیبه از حالی که دم به دقیقه تغییر میکنه و چقدر غریبه ، تو جایی که زندگی میکنه ، با کسایی که زندگی میکنه و حتی گاهی با خودش ، چقدر غریبه . 
دوست داشتم مینوشتم از چیزای باحال و حال خوب کن ولی نیست .چیزای خوبی وجود نداره ، حداقل
اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود اگر دفتر خاطرات طراوت پر از رد پای دقایق نبود اگر ذهن آیینه خالی نبود اگر عادت عابران بی‌خیالی نبود اگر گوش سنگین این کوچه‌ها فقط یک نفس می‌توانست طنین عبوری نسیمانه را به خاطر سپارد اگر آسمان می‌توانست، یک‌ریز شبی چشم‌های درشت تو را جای شبنم ببارد اگر رد پای نگاه تو را باد و باران از این کوچه‌ها آب و جارو نمی‌کرد اگر قلک کودکی لحظه‌ها را پس انداز می‌کرد اگر آسمان سفره‌ی هفت رنگ دلش را برای کسی باز
داشتم فکر میکردم چی میشه اگه همه‌چی همین‌جا تموم‌بشه؟
حتی فکرِ اینکه همه‌چی تموم بشه هم یه آرامش خوبی داره.. من میمونم و یه‌عالمه هیچی؛ پوچی؛ یه‌عالمه سیاهی؛ شایدم یه‌عالمه سفیدی. 
قبلاً فکرمیکردم خیلی خوب میشه اگر بیدارم کنن و بهم بگن تمام این‌چیزا، خواب بود و تو الان فلان‌جایی و اینا. ولی به‌این نتیجه رسیدم که اینم کافی نیست؛ حتی حوصلهٔ یه‌زندگی جدید رو هم ندارم. هیچی نمیخوام. هیچکدوم از آرزوهایی که قبلاً داشتم ( این قبلاً که میگم م
ایا حسین بن علی علیه السلام برای فسق حاکم (یزید) سر و سرباز و سردار خود را فدا کرد؟
پس چرا امام سجاد و امام باقر دربرابر ظلم امویان سکوت کردند مگر نبود عبدالملک مروان که سوگند میخورد من شراب میخورم وهرکس مرا به تقوا دعوت کند او را گردن میزنم؟مگر نبود که هشام اموی کعبه را قرق میکرد و با کنیزکان خود روی سقف کعبه گناه میکرد؟
و مگر نبود مهدی عباسی که گاهی به زبان شعر میگفت:یعقوب وسخنان او را رها کن و با شراب گوارا دمساز باش(منظور یعقوب بن داود وزیر
اگر زندگی این همه جادو نداشت؟ اگر شاخهٔ نوجوانهٔ امروز، فردا شکوفه نمی‌داد؟ اگر آسمان آفتابی یکباره ابری نمی‌شد؟ اگر شهر باران‌زده و طوفان‌دیده، پر از پروانه‌های رنگی نمی‌شد؟ اگر بعد از سکوت و غم، صدا و ساز و خنده نبود؟ اگر پسِ هیاهوی عاشقی، آرامش و قرار نبود؟ اگر بعد از تکرار و تمرین، مهارت و دانایی نبود؟... زندگی به گذرِ خیال‌انگیزش زیباست.
فرشته‌های کوچک عشق، من، کی سبکی بال‌هایتان را حس می‌کنم؟
خداحافظ تو.
با اینکه هنوزم...
خداحافظ تو 
میسوزوندم آتیش خاطرات
خداحافظ تو
تا قلبم به تنهایی عادت کنه.
تا اشکم به چشمام خیانت کنه
خداحافظ تو
قرارمون نبود تنها تنها بری تو
قرارمون نبود بی تو بمونم
قرارمون نبود فاصله باشه
قرارمون نبود بی تو بخونم
خداحافظ تو
خداحافظ تو 
میسوزوندم آتیش خاطرات
خداحافظ تو
تا قلبم به تنهایی عادت کنه
تا اشکم به چشمام خیانت کنه
خداحافظ تو...
سلام عزیزان
چطورید؟ خوبید ان شالله؟
 
میخوام با روشی آشناتون کنم که شاید خودتونم قبلاً تو فکرش بودید ولی چون عملیش نکردید یا بهش کم توجه کردید (که کار شیطان ملعونه) نتونستید اهمیت زیادش رو متوجه بشید.
 
این روش اسمش چیه؟
ادامه مطلب
معبود من
روزگاری ک در خیالم رنگ ها تمیزو دست نخورده بودند برایت شبانه روز از رنگین کمان مینوشتم,از زلال قلب های روان در دستم..
از نگاه سبز تو
از دوست داشتن های بی چون وچرا
قرار نبود سنگ روی سنگ بندنباشد!
قرار نبود روزگار مارا حواله ی هندوانه ی سر بسته کند...
 
هر آنچه بوده برام با ارزشه... اما هر چه نگاه کردم امیدی نبود‌... تقاطع مشترکی نبود... آخرین خرده تکه ها رو هم ریختم دور... از وجودم... اگر تونسته باشم... و این قطعا پایان خطه.
 
+واقعا چبه این بشر؟ آدمی از شناخت خودش هم عاجزه ...
++ خدایا... نکنه یه روز حس کنم انسانِ درستی نیستم؟
۱۶۴- لایق صحبت خشتگان را چو طلب باشد و قوت نبود   گرتو بیداد کنی شرط مروت نبود ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی     آنچه در مذهب اصحاب طریقت نبود خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق       تیره آن دل که درو شمع محبت نبود دلت … لایق صحبت – خـستگان را چـو طلـب باشد وقوت نبود – غزل ۱۹۹ – ۱۶۴
منبع : فالگیر
- این پسره چشم روشنه هست که توی عصر جدید مجریه
+ احسان علیخانی؟
- آره، که میگی چشماش شبیه دوستته
+ لباش هم مثل دوستمه، خب؟
- تو شبیه اونی
+ من؟! کجام شبیهشه؟!
- دماغت
+ الآن از من تعریف کردی یا از اون ایراد گرفتی؟
- هیچکدوم. قبلاً به برادرت هم اینو گفته بودم. واقعا دماغاتون مثل همدیگه است.
+ خیلی ممنون :)))
 
 
 
- مامان
+ من
راز میگویم و من سرزده و حیرانمباده عشق به من داد از آن عطشانم
فاش شد این که دو بال از سر جودش بخشیدحالیا میروم و در دو جهان پر رانم
سیر آفاق و عدم هر قدمش آگاهیستاو دمی داد که در رقص و طرب سییالم
گفت صوفی مگر این باده ی انگور نبودگفتم این باده نبودست در این بادیه من میدانم
دیشب واقعا حالم خوب نبود. هنوزم حالم خوب نیست. نوشتن راجع بهش برای این نبود که بخوام مثلا خودمو نشون بدم یا ترحم کسیو جلب کنم. من فقط بی اندازه ناراحت بودم. دیگه اینجا هم نگم؟؟؟ اینجا که تمام زندگیم تو زیرو بمش هست؟ همیشه که همه چی خوب نیست. منم حالم همیشه خوب نیست. تازه تقصیر من نبود. هیچکس منو نمیفهمه :((( دلم میخواد دیگه تنها باشم اون حس مزخرف تنهایی بهتر از تو جمع بودنه :((( بگذریم. برم کار کنم. منو دور کنه از این فکرو خیالا. 
یکی بود یکی نبود ، زیرِ گنبدِ کبود
اونکه عاشقش بودم ، اما عاشقم نبود
یکی بود که الآن نیست ، میدونم نگران نیست
اما من حالم بده ، توو قلبم ضربان نیست
رفتی و تنهایی یقمو گرفت
دنیا شاید ازت حقمو گرفت
نیستی و هیچ چیزی خوشحالم نمیکنه
صفر ضربدر هر چی بشه بازم میشه صفر
نردبون بودم که واست پله شدم
حالا برگشتی میگی که ازت زلّه شدم
تقصیرِ منه پَر و بالت دادم
پریدن بلد نبودی خودم یادت دادم
یکی بود یکی نبود ، زیرِ گنبدِ کبود
اونکه عاشقش بودم ، اما عاشقم نبو
میخواستم به کامک پیام بدهم . داشتم به این فکر میکردم که خب حالا که چه?اینقدر متوقع نباش.....ولی یادم رفت.همیشه از خودم میپرسم چرا همیشه اشتباه میکنم.چرا همیشه از کسی خوشم می اید که من اولین انتخاب او نبوده ام.سه سال بود که به مهدیس زنگ نزده بودم تا اینکه خودش زنگ زد و شرمنده ام کرد. گفت دلش تنگ شده.بارها دوست هایم را ندیدم.بارها به ادمهای اشتباهی بها دادم. کامک چیز متفاوتی نبود.برعکس.مطمئنم فاطمه ،مهدیس ، کیمیا ، سحر ،مهسا...حتی یک نفر که اسمش یادم
اولین کسی که با دیکتاتوری عظیم فرعون دلیرانه به پا خواست؛
مرد نبود بلکه یک زن بود ... «بانو آسیه»
اولین کسی که مکه و کعبه را آباد کرد؛
مرد نبود ... بلکه یک زن بود ... «بانو هاجر»
اولین کسی که مبارک ترین آب روی زمین (زمزم) نوشید؛
مرد نبود ... بلکه یک زن بود ... «هاجر خاتون»
اولین کسی که به محمد مصطفی(ص) ایمان آورد؛
مرد نبود ... بلکه یک زن بود ... «بانو خدیجه»
اولین کسی که خونش برای اسلام ریخته شد و شهید شد؛
یک مرد نبود ... بلکه یک زن بود ... «بانو سمیه»
اولین
من از سپاه راضی هستم، و به هیچ وجه نظرم از شما برنمی‌گردد. اگر سپاه نبود، کشور هم نبود. ۲۹ مرداد ۱۳۵۸
إنی راض عن عمل حرس الثوره و لن اغیر رایی فیکم ابداً، فلو لم یکن حرس الثوره، لماکانت البلاد ۲۶ رمضان ۱۳۹۹
I am pleased with the #Guard_Corps, and I will never show disfavor toward them. If there did not exist the Guard Corps, there would not exist a country either. 20 August 1979
             
اگرچه من طرفدار تبلیغات تبلیغاتی “تصاویر” در اینترنت نیستم ، اما طرفداران تبلیغات شخصی یا “هویتی” هستم.دلیل این امر این است که هر مارک ، هر محصولی و هر خدمتی شخصیت مشخصی دارد ، خواه آن را بشناسید یا نه.یکی از راه های خوب برای شروع ضربه زدن به تبلیغات بازاریابی آنلاین ، درجه یا دو درجه دیگر (از نظر پاسخ) این است که شروع به ترکیب شخصیت خود با نمایش های خود کنید.چرا این کار می کند؟با توجه به این واقعیت ساده که اگر بتوانید هویت محصول خود – نه فق
عیب ما ایرانیان این است که در اثر ۲۵۰۰ سال استبداد و سلب حیثیت و شخصیت،عادت کرده‌ایم بر سر سفره‌های چیده‌شده و فراهم‌آمده بنشینیم و مشکلات و مسائل را بلای آسمانی یا توطئه‌‌ی اجنبی گرفته از اتکای به خود و از اقدام و ابتکار فرار نماییم. ‌
مردم و حتی احزاب و گروه‌ها،انتظار و تصورشان این بود که با رفتن شاه و سقوط نظام استبدادی،چون مانع اصلی از بین می‌رود همه‌چیز درست و مطابق دلخواه خواهد شد؛ شعر معروف حافظ به صورت شعار درآمده همه می‌‌گفت
اینجا آمدم. شب بود، تاریکی بود، حجاب بود. عشق نبود، موسیقی نبود، زندگی نبود. عاشق بودم، شب بودم، معنای زندگی بودم. نور شدم، حجابش افکندم. موسیقی شدم و به همه سو باریدم. 

تا اینجا بودم، از این نیز بالاتر روم. به خشکی نیندیشیدم، به تلخی نیندیشیدم. بر چهره‌ی خفتگان ننگریسیتم و راه خفتگان به هیچ‌ نگرفتم. رقصیدم و رقصان از این معبر و دروازه‌ی تار گذشتم، تا آن سرزمین که مرا به خود می‌خواند. 

اینجا آمدم، گِل بود و گِلزار. گُل و گُلستان به بار آوردم
تنها واقعیت موجود زندگی، نیستی ست. نه آن نیستی که به معنای مرگ است، بلکه عدمی ست شیرین و آرامش بخش. خودت را در کهکشان خیال ها رها می کنی و پرواز می کنی. رها می شوی، رهایِ رها. منظورم از نیستی و عدم هم همین است. آزادی که هیچ کس نمی تواند آن را از تو بگیرد، سکوتی که هیچ کس نمی تواند آن را بشکند. تصورش را می کنی؟ این همان عدم و نیستی است. آرامشی که همه در پی اش هستند و آن را در مادیات می جویند، غافل از اینکه این آرامش در نیستی ست، در وجودت است. آری، گوهر
یک.
بعضاً وقتی به افراد می‌گم که من خود علم رو به خاطر خودش دوست دارم می‌گن انسان عجیبی هستی!
و حرف بعدی استفهام از اینه که از کجا میاری می‌خوری؟
جواب واضحه: نسبت به عامه مردم هم سبک‌تر می‌پوشم و هم غذام نازل‌تره اون هم غذای دانشگاه که اصلاً اسم نازل رو نمی‌شه روش گذاشت!
دو.
فاصله بین بیداری صبح و خواب شبم چیزی حدود ۳ ساعته.
قبلاً خواب در کل روزم رو به حدود ۵ ساعت هم تقلیلش دادم ولی الان چیزی حدود ۷ ساعته و ایضاً در برنامه قبلاً بود به ۴ ساعت
اولین presentation پروفشنال زندگی‌ام امروز بود. عالی نبود. بد نبود. یکی از بچه‌ها را دعوت کرده بودم. دوتایشان خودشان را دعوت کردند. اما ده دقیقه قبل از شروع ارائه یک گروه بزرگ از بچه‌های نجوم آمدن! یکی از پروفسورها هم آمده بود. بخیر گذشت. میتوانست بدتر باشد. سوال پرسیدند و بد نبود. باقی حضار از رشته‌های دیگر ساینس بودند و خطری نداشتند :) بعد از ارائه رفتیم و پوستر جو را دیدیم. از جو کنار پوسترش عکس گرفتیم. 
حالا اینجام. روز یادبود رئیس قبلی دانشگاه ا
الان واقعا ایمان اوردم تنها کادوی تولدم بهت کادوم بودم. کاموم چی بود؟
هیچی!
 ابجیم رفته بود اردو. مامانم هم بیمارستان بستری بود. بابام هم همراهش بود.منم یک روز و نیم خونه تنها بودم در سکوت بدون نق و دعوا و غر و لجبازی.
#یکی نیست بگه نونت نبود اب نبود اینستا بستنت چی بود اخه
جدا از این‌که حین خوندن یه رمان، صدای ذهنم از راوی اون داستان تقلید می‌کنه، این‌که کدوم ویژگی داستان بیشتر به چشمم می‌آد هم روی انگیزه‌ و نوع نوشتنم تأثیر می‌ذاره. یه کتاب توصیفات زیادی داره (مثل اغلب آثار رئالیسم و ناتورالیسم، مثل باباگوریو، نوشته بالزاک)، یکی می‌خواد دنیا رو خیلی قشنگ نشون بده (مثل ژه یا دیوانه‌وار کریستیان بوبن)، یکی خواننده رو توی تاریکی‌های دنیا گیر می‌اندازه (شاید بشه گفت مثل مردگان زرخریدِ نیکولای گوگول و آب
وسایلم رو جمع کردم که برم حمام، اطلاع دادن که آب گرم قطع شده! بعد از اون حدود ۲ روز آب گرم خوابگاه قطع بود، از کلاس بر می‌گشتیم و آبی برای حمام رفتن نبود، از پیاده‌روی می‌اومدیم و آب نبود، کلاس داشتیم و آب نبود، لباس کثیف داشتیم و آبی برای شستن نبود!امروز صبح اطلاع دادن که آب گرم وصل شده ، زیر دوش آب گرم ایستاده بودم و فکر می‌کردم به اینکه همین آب گرمی که حداکثر ۲ روز ازش بی‌بهره بودم هم عجب نعمت بزرگیه، همین آب گرمی که همیشه در دسترس بود اما
داستان این درباره شخصی به نام فیل میلر است که تنها بازمانده کره‌ زمین است. او قبلاً یک انسان معمولی بوده که خانواده اش رو دوست داشته و از شغلش متنفر بود. اما الان او تنها امید بشریت است… آیا او موفق می شود شخص دیگری را زنده بر روی کره زمین پیدا کند؟ لازم به ذکر است که این سریال با ایده اورجینال منحصر به فردش شبیه هیچ سریالی نیست…
سازندگان: Will Forte                 ستارگان: January Jones, Kristen Schaal, Will Forte
 
 
 
خلاصه داستان: داستان این درباره شخصی به نام فی
 
 
  حال و روز خوبی نداشتم کسی دورم نبود  همه افراد زندگیم شبیه سایه از کنارم رد می شدن نه دنیا نه ادماش وجود خارجی داشتن توی دنیایه دیگه که خیالم بود حداقل ادماش واقعی بودن  دلم واسه دیدن زندگی لک زده بود اما کسی نبود زندگی نبود داشتم داغون تر می شدم خیال زندگی کردن نداشتم اما ناگهان دو نفر وارد زندگیم شدن زندگی روی خوشش رو بهم نشون داد رویی که من رو از گِل در اورد اون دوتا شدن نجات من امید دو باره زندگی کردنم همه چیه من زندگیم دوستام ادمای د
مدتی که کلا فعال نبودم در واقع کلا زندگیم فعال نبود
به هم ریختگی هایی داشتم
مشکلی نبود
بهم ریختگی بود
رفع شده خداروشکر

خداروشکر هنوز بیشتر از نصف ماه رمضان مونده و وقت هست استفاده کنم از این فرصت خونه بودنم
ببخشید کامنت دادید و جواب ندادم
امیدوارم از این جا به بعد برنامه ها عالی پیش بره
به امید خدا
این حرف را که هدف آمریکا از مذاکره، تحمیل است قبلاً بنده میگفتم اما آنها اینقدر گستاخ شده اند که امروز این واقعیت را خودشان هم به زبان می آورند/ مقصود اینها از مذاکره این است که یک چیزی بگویند، شما آن را قبول کنید. خیلی خب، بروند با آن کسانی که به عنوان گاو شیرده آنها عمل میکنند، همینطور مذاکره کنند. اما جمهوری اسلامی، جمهوری مؤمنین است، جمهوری مسلمین لله است، جمهوری عزت است.
چسبید! خیلی هم چسبید! فوتبال را می‌گویم! فوتبالی که با تیم مضیف العتبه العلویه بازی کردیم! بالاخره پچ‌پچ‌ها و کری‌خوانی‌های داخل مطبخ کار خودش را کرد و ما را به مستطیل سبز فوتبال رساند! فوتبالی که پرشور بود ولی پرحاشیه نبود! جنجالی بود ولی کل‌کلی نبود! رقابت بود ولی حسادت نبود! فوتبالی که می‌توانستی اتحاد و همبستگی، عشق و صفا بین دو کشور را نه‌تنها ببینی بلکه لمس کنی!
 خواب دیدم...
آشفته بودم از اینکه حتی توی خوابم هم تو را باید شریک شوم.
تو را قایم می کردم و همه را پس می زدم...
 
پ.ن:
خوب شد کسی توی خوابم نبود تا یادم بیاورد که توی بیداری اصلا هیچ سهمی از تو ندارم چه رسد که...، خوب شد کسی نبود تا یادم بیاورد وگرنه حتما دق می کردم.
توی دریاااایی از کتاب و جزوه و لباس و اسباب‌بازی و شلوغی و آشغال(:/) غرق شده‌م.
۴۱ تب کروم همزمان باز دارم که هر کدوم یه موضوعِ مربوط به این رشته‌ است که گوگل کردم که شاید این تو مصاحبه بیادااا! 
آخه دخترم نونت نبود، آبت نبود، این همه تغییر رشته‌ت واسه چی بود؟ :/
+مرتبط
فکرش را بکنید اگر خیار نبود سالاد شیرازی هم نبود و اگر سالاد شیرازی نبود لوبیا‌پلو و کلی از غذاهای خوشمزه دیگر هم صفایی نداشتند. بعد از گوجه فرنگی، کلم و پیاز، خیار یکی از اصلی‌ترین سبزیجاتی است که در سرتاسر جهان کشت می‌شود.
این میوه - سبزی سرشار از مواد مغذی مختلف مانند لیگنان‌ها و فلاوونوئیدها می‌باشد. این ترکیبات خواص آنتی‌اکسیدانی، ضد التهابی و ضدسرطانی دارند. در این مقاله می‌خواهیم بیشتر راجع به فواید خیار صحبت کنیم. لطفاً با ما هم
مزیت های یادگیری زبان در روانشناسی از مزایای یادگیری زبان دوم می توان به رشد مغز ، جلوگیری از زوال عقل ، تقویت حافظه ، جذب مخاطب و… اشاره کرد.”داشتن یک زبان دیگر داشتن روح دوم است.” مردم قبلاً تصور می کردند که یادگیری دو زبان باعث سردرگمی در ذهن می شود.یک نظر پوچ این 
ادامه مطلب
حامد تمام جملات دکترراباعبارت بعیدمیدانم در ذهن خود یکی کرده بود.گویی فائزه اولین زنی نبود که به خاطر زندگی عاشقانه به قتل می رسید.چون حامدبشکلی به صورت خیره شده بود که انگارمنتظرمرگ آنی او هست.
درهمین حین پیامی مبنی بر بردن یک جایزه میلیاردی دریکی از مسابقات اتومبیلرانی برایش آمد.شوکه بوددیگربه فکر فروش اعضای بدن همسرش نبود.گویی پول باروح اوبیشترتماس می گرفت.
تکست آهنگ بام نبود کسی علیرضا طلیسچی
من یه مو نذاشتم از سرِ تو کم بشه
قبلِ تو نذاشتم هیشکی عاشقم بشه
من گذاشتم عشقت حسرتِ دلم بشه
اما تهش دو سه تا یادگاری موند ازت
بعدِ تو دلمو دیگه خوش کنم به چیت
لَک زده دلم برای حرفای دلیت
بعدِ من نذار کسی بیاد توو زندگیت
من فقط دلم به دیدنت خوشه فقط
باهام نبود کسی تا وقتی باهام بودی
در میومد اشکت اگه جام بودی
این دلم یه ذره میشه واسه عطر و بوت
کاشکی دست نذاشته باشه یکی دیگه روت
یکی دیگه روت …
لطف کن ، هر چی پی
می خواهم از مردی بنویسم ، مردی که مالِ رویا ها نبود ، مال افسانه ها و قصه ها نبود ، بلکه غمخوار غصه نشینان بود.مردی بود از دیار خدا ، و از کوچه ی پیامبران ، اما پیامبر نبود. کوه ایمان را در وجودش خدا محکم نموده بود و بر این کوه درخت تنومند شجاعت سبز شده بود ، درختی که خزان و خشکیش فقط در فصل خدا بود . در قلب او هیچ گل سرخی بهر بوئیده شدن از سوی دنیا ، نروئیده بود .
در آسمان دل "او"هزار هزار دسته پرنده به عشق خدا ولی بی هیچ منتی برای مردم ، آواز می خوان
محل کارم عوض شده و در محل کار جدیدی مشغول شدم. در محل قبلی و همچنین در محل جدید اتفاقات و بهانه های زیادی برای نوشتن دارم که انشاالله در رابطشون خواهم نوشت.
یکی از اصلی ترین موضوع ها نبود دستورالعمل ها و فرایندهای مستنده که متاسفانه هم در محل کار قدیمی وجود داشت و هم در محل جدید وجود داره. نبود مستندات باعث شده که شروع کنیم اولاً به مستندسازی وضع موجود و ثانیاً برای کارهای مختلف دستورالعما و رویه و فرایند و ... تدوین کنیم.
ادامه مطلب
صندلی عقب نشسته بود، دقیقا پشت سر من. از صندلی جلو کج شده بودم و داشتم باهاش حرف می‌زدم. صورتش پیدا نبود و حرفی نمی‌زد. انگار فقط منتظر بود به مقصد برسیم تا پیاده شود و حرف‌های من را گوش نمی‌داد. پس از چند دقیقه وقتی فهمیدم به من گوش نمی‌دهد بی‌خیال شدم. نفسم را در سینه حبس کردم و پوف بلندی کشیدم. سرم را به مشت دست راستم تکیه دادم. بیرون را نگاه کردم. سیاهی بود. چیزی پیدا نبود. چهره‌اش یادم نیامد. یک لحظه ترسیدم که نباشد. چرخیدم که او را در صندل
پدر و مادر پدرم در قید حیات نبودند. مامان هروقت میرفت خونه مامان بزرگم دو سه روز بمونه بابا به من میگفت مامانت که نیست بچه یتیمم.
بابا اهل ابراز احساسات کلامی و پرحرفی نبود اما با هیچ کس هم اندازه مامان حرف نمیزد. بزرگ تر شدم و فهمیدم آدم برای کسی که دوستش داره همیشه حرف داره. 
اگر جنگ نبودتو را به خانه ام دعوت میکردمو میگفتمبه کشورم خوش آمدیچای بنوش خسته ایبرایت اتاقی از گل میساختمو شاید تو را در آغوش میفشردماگر جنگ نبودتمام مین های سر راه را گل میکاشتمتا کشورم زیباتر به چشمانت بیایداگر جنگ نبودمرز را نیمکتی میگذاشتمکمی کنار هم به گفتگو مینشستیمو خارج از محدوده دید تک تیر اندازانگلی بدرقه راهت میکردماگر جنگ نبودتو را به کافه های کشورم میبردمو شاید دو پیک را به سلامتیت مینوشیدمو مجبور نبودم ماشه ای را بکشمکه ب
سارا داوس در مورد همه موارد مربوط به بازیافت برای Wastecycle Ltd می نویسد. Wastecycle یک شرکت پیشرو در زمینه مدیریت پسماند و شرکت بازیافت فلزات آهنی و غیر آهنی است که به سیاست زباله های زباله خود متعهد به زباله های صفر خود هستند. در اینجا ، سارا ما را از طریق استفاده های متفاوتی از فلز عبور می دهد.
بسیاری از فلزهایی که ما استفاده می کنیم از روی زمین می آید و هنگامی که ما به عنوان بخشی از دفن زباله با آن کار را تمام کردیم مستقیم به زمین باز می گردد. در مرحله
سر نی در نینوا می ماند، اگر زینب نبودکربلا در کربلا می ماند، اگر زینب نبودچهره ی سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگپشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبودچشمه ی فریاد مظلومیت لب تشنگان در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبودزخمه ی زخمی ترین فریاد در چنگ سکوتاز طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبوددر طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخدر گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبودذوالجناح دادخواهی ، بی سوار و بی لگامدر بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبوددر عبور از بستر
دانلود فیلم کمدی The Last Man on Earth
داستان این درباره شخصی به نام فیل میلر است که تنها بازمانده کره‌ زمین است. او قبلاً یک انسان معمولی بوده که خانواده اش رو دوست داشته و از شغلش متنفر بود. اما الان او تنها امید بشریت است… آیا او موفق می شود شخص دیگری را زنده بر روی کره زمین پیدا کند؟ لازم به ذکر است که این سریال با ایده اورجینال منحصر به فردش شبیه هیچ سریالی نیست…
سازندگان: Will Forte                 ستارگان: January Jones, Kristen Schaal, Will Forte
 
 
 
خلاصه داستان: داس
من حدود دو سال برای کنکور زحمت کشیدم آن اول ها که شروع کرده بودم یک دانش آموز متوسط در مدرسه تیزهوشان  بودم که مهارت تست زنی ام در حد متوسط هم نبود
درس هایم خیلی خوب نبود اما اعتماد به نفس خوبی داشتم و آتش عشقی در درونم همواره روشن بود عشقی که از کودکی آن را در دل داشتم و آن هم پزشک شدن بود
ادامه مطلب
فقط می تونم بگم سخته.نبود عزیزان ات خیلی سخته. سخته درو باز کنی و کسی نباشه بهش سلام کنی ... 
سخته فقط برای خودت غذا درست کنی ... 
سخته کسی راجع به خریدت از تره بار نظر نده ... 
=)) 
:((  سخته کسی نباشه بری رو اعصاب اش ... اعصابشو خورد کنی بعد بخندونیش :)) 
در این حد سخته که رابط ام با گلدون های خونه تو این مدت عوض شد ... 
هزاری هم صدا و تصویر رو داشته باشی، بازم سخته چون "حضور" نمیشه ...
.
.
.
.
البته که به این "نبود" عادت می کنیم احتمالا ... اما خب اذیت خواهیم شد تا
بعد از چند هفته اصرار من، همسر بعد از چکاپ دستمان را میگیرد و با هزار بدبختیِ ترافیک و جای پارک و دوندگی و وای دیر میشه، میرسیم به سانس ساعت ده و ۵۰ دقیقه. البته با چند دقیقه تاخیر. همسر دل خوشی از فیلم‌های ایرانی ندارد و این بار هم با روی گشاده به خاطر من می‌آید. چکارکنم که سینما بدون حضرتش به من نمی چسبد وگرنه با رفقا می‌رفتم.  می نشینیم به تماشا و فیلم هی جلو می‌رود و من هی توی دلم حرص میخورم که لااقل این بار فکر میکردم فیلم طوری باشد که او ه
فکرش را بکنید اگر خیار نبود سالاد شیرازی هم نبود و اگر سالاد شیرازی نبود لوبیا‌پلو و کلی از غذاهای خوشمزه دیگر هم صفایی نداشتند. بعد از گوجه فرنگی، کلم و پیاز، خیار یکی از اصلی‌ترین سبزیجاتی است که در سرتاسر جهان کشت می‌شود.
این میوه - سبزی سرشار از مواد مغذی مختلف مانند لیگنان‌ها و فلاوونوئیدها می‌باشد. این ترکیبات خواص آنتی‌اکسیدانی، ضد التهابی و ضدسرطانی دارند. در این مقاله می‌خواهیم بیشتر راجع به فواید خیار صحبت کنیم. لطفاً با ما هم
یه دوست لازم دارم. دختر باشه. بیست و شیش هفت ساله. ترجیحا پولدار باشه، نبود هم نبود حالا. مجرد باشه و تنها زندگی کنه، یا فوقش با مادرش مثلا. دختر باخدا و پاکی هم باشه. 
آهان، مشکلی هم نداشته باشه که من این سه سال باقی‌مونده رو برم پیشش زندگی کنم. 
قدیمیا یه چیزی حالی‌شون بوده که گفتن دوری و دوستی. 
رمان پرتقال خونی بد نبود ... در همین حد بگم که بد نبود ...
یه جاهایی هم ضایع بازی داشت!
اینکه بهرنگ تو سن 9 سالگی آزمون قبولی سمپاد و نمونه داد!!! والا تاجایی که من یادمه سال اخر ابتدایی این آزمونو میدن نه سوم ابتدایی!!!!!
و دوم اینکه میگفت تو کشورای اروپایی یا حالا خارج :/ خرابکاریای سگ ها تو خیابونا زیاده!!! :/ بخدا ما همچین چیزی تاحالا رویت نکردیم نمیدونم اینارو از کجا میگن!
به هرحال ...
بدنبود ....
هیچ راه فراری هم نداریداشتم با میم حرف میزدم و میخندیدم و برای تولدش برنامه میچیدم که گفت بره و برگرده
میدونی چی شد؟واسه رفتنش از جمله ای استفاده کرد که اون روز شوم من خودم استفاده کردم و رفتم و وقتی برگشتم دیگه یه چیزایی سر جاش نبود! و از همه مهمتر دیگه حالم خوب نبود
دارم بهتر میشم این روزا اما خوب نمیشم تا وقتی که کاری که میم گفت رو انجام بدم
برم و یه جورایی انتقامم رو بگیرم.اما به روش خودم.
چوپانی را فرزندی بود زیرک و کاردان و این پسر کمک پدر همی کرد در (احصاء) شمارش و آمارگیری از گوسفندان. چنان چه هر غروب پسر گوسفندان را همی شمرده و چند و چون کار به پدر گزارش همی داده تا پدر به نتیجه همی رساند. تا اینکه پسر بزرگ شد و به دنبال کسب مدرک راهی شهر شد؛ بعد از چند سال تلاش و کوشش و جد و جهد بالاخره پسر باسواد شد و به خدمت پدر بازگشت. پدر در کمال مسرت روزی از او خواست تا باز در شمارش گوسفندان به او کمک کند؛ فرزند هم با تمام اشتیاق قبول کرد. گ
 
تبلیغات کاندوم 
 
تبلیغات نظر و واکنش مخاطبان گورو علیک پادامزی به اولین تبلیغات کاندوم در هند
در هندوستان ، تبلیغات کاندوم از 6 صبح تا 10 شب از طریق کانال های تلویزیونی ممنوع اعلام شده است ، زیرا دولت می گوید نشان دادن آن به کودکان صحیح نیست. مدت ها قبل از این ممنوعیت ، تبلیغات کاندوم 'Kamasutra' ، با بازی با مدل های معروف پوجا بدی و مارک رابینسون ، ملت و رهبران آن را شوکه کرده است.
Padamsee در این گزیده از کتاب KV Sididhar '30 Second Thrillers 'توضیح می دهد که چگونه
السلام علیک یا اهل بیت النبوه (ع)آرامگاه ابدی مرد خدا، مرحوم کربلایی کرامت حسینی فرزند مرحوم زکیاین علمدار، دلش خیمه عاشقها بودویلچرش هیئت سیار شقایقها بوداو به دنیای دنی جز به دمی وصل نبوددَم او نیز بجز ذکر اباالفضل نبودگشت معلول به حکم ازلی از حرکتلیک ، با اذن خدا، بارش فیض و برکترفت تا با شهدا ، باز رفاقت بکندتا ز ما نزد خداوند شفاعت بکند............................ بقیه و اصل شعر در
http://zarghan.blog.ir/post/98
آسمان نفس های پایانی اش را می کشید و کهکشانها در حالی که فرزندانشان را در آغوش داشتند از این مصیبت ضجه می زدن. حتی خداوند هم قطع امید کرده بود. سوالی که می ماند این بود آیا جهانی خواهد بود یا خیر؟! خورشید در گوشه ای کز کرده بود و سعی می کرد کسی متوجه گریه کردنش نشود. دیگر آسمانی نبود که در آن پرواز پرستو ها را ببینیم. دیگر کسی نبود که در ناامیدی چشمهایمان را روبه رویش بگیریم. همه جا تاریک بود و دیگر امیدی برای روشنایی نبود. ما به پایان رسیده ایم،
از فکر درباره اینکه اون بنده خدا گفت شما خیلی عجیب و غریبید چون گفتم خواب ابوعلی جبائی و ابولحسن اشعری دیدم پرت شدم به این قسمت روضه که: مگه یادم میره من بودم و یه دل مضطر...
قبلاً فلسفه و عرفان رو خیلی دوست داشتم به مثال علاقه طفل به پستان مادر ولی انسان که بخواد رشد باید علایقش هم رشد کنه که شاید چون رشد می‌کنه، علایقش رشد می‌کنه و یا بالعکس که حرفی در این نداریم.
الان می‌خوام روضه‌خوان بشم و اینکه تو روضه کارم تموم بشه، همین.
بگذریم آقا..‌‌
جراحیهای به اصطلاح زیبائی367- زن جمال روح مرد است پس هر زنی که جمال خود را به بازار می برد مردش را هم به بازار برده و نفس مردش هم روسپی صفتی در میان زناکاران است و بدین ترتیب همه فرزندان آن زن هم در ورطه نابودی هستند. بدین طریق هر زنی می تواند لااقل خانواده اش را بکلی نابود کند. از این منظر فلسفه آرایش های عجیب و غریب تا سرحد جراحیهای به اصطلاح زیبائی، مفهومتر می شود که دال بر جمالی است که بر باد رفته و متعلق به دیگران است و اینک باید ماسکی جدید پد
تنبیه فرزندان574- پس بدان آنکه را ولایت قهری و عدالتی نیست اصلاً هیچ رحمت و محبتی هم نیست جز بازیگری و چاپلوسی و عیاشی و ریا! و آنکه نسبت به عزیزانش ولایت قهری و عدالت نمی ورزد آنان را دوست نمی دارد زیرا مسئولیتی در قبال سرنوشت آنها بر دوش نمی کشد و آنان را فقط در خدمت راحتی و عیش خود می خواهد. آن والدینی که به دلیل خطا فرزندان خود را تنبیه می کنند می دانند که در حقیقت نفس و دل خودشان را تنبیه می کنند و بر خود زخم می زنند و زخمی که بر فرزندان وارد م
در همه دوره ها مردم نیک یافت می شوند، اما در آن سال ها، روزگاری که داستان ما در بستر آن روان است، از این دست مردمان بیشتر یافت می شدند. چشم های مراقب هنوز مهلت نیکی ساده مردم را به خود، از آن ها نگرفته بود. نیز نیکی گناه نبود. کردار نیک جسارت می خواهد. و آن دوران هنوز این جسارت خجسته در هم نشکسته بود. 
 
از کتاب کلیدر نوشته محمود دولت آبادی
امیرالمؤمنین علیه السلام: 
اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، آزمندى به دنیا، بخل ورزى به زیادى،ریاکارى در عمل، و خودرأی بودن لَولا خَمسُ خِصالٍ لَصارَ النّاسُ کُلُّهُم صالِحینَ: أوَّلُهَا القَناعَةُ بِالجَهلِ، وَالحِرصُ عَلَى الدُّنیا، وَالشُّحُّ بِالفَضلِ، وَالرِّیاءُ فِی العَمَلِ، وَالإِعجابُ بِالرَّأیِ 
 المواعظ العددیّة، صفحه 263 
بسم او ...
یادمه نیمه شب بعد از عروسی خاله که خسته و کوفته روبه‌روش نشسته بود بهش غبطه خوردم چون مشقاش نمونده بود و فردا صبح قرار نبود بره مدرسه.حدودا دو سال بعدش به آیلین غبطه خوردم چون اون موقع ها یه نوزاد کوچولو بود و باز هم قرار نبود بره مدرسه و حتما اون موقع بازم مشقامو ننوشته بودم :)
ادامه مطلب
قبلاً دل خوشی از خواب نداشتم. بهتر بگویم، حاضر بودم به جای خواب روزانه یک قرص پانصد سی‌سی از یک فرمول شیمیایی خاص را مصرف کنم و تمام روز را بیدار باشم. اما حالا و در روزهای خانه‌مانی یک وقت‌هایی فکر می‌کنم خواب را به بیداری ترجیح می‌دهم. لااقل در خواب می‌توانم با خیال راحت از خانه بیرون بروم. توی خیابان دوچرخه‌سواری کنم. قدم بزنم. با دیگران دست بدهم. دوستانم را ببینم. ساندویچ بندری بخورم و خیلی کارهای دیگری که این روزها دلم می‌خواهد انجام
ﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺸﺴﺖﺩﻭﺳﺖ ﻣ ﺁﻣﺪ ﻨﺎﺭﺵ ﻣ ﻧﺸﺴﺖ !
ﺎﺵ ﻣﺸﺪ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺭﻧﻦ ﻤﺎﻥﻣ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!!
ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷ ﻧﺪﺍﺷﺖﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺎﺵ ﻫﺎ ﺯﻧﺪگیﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪ
ﺎﺵ ﻣﺸﺪ ﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪﺩﺭ ﻣﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﻦ ﻧﺒﻮﺩﺭﺩ ﺎ ﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﻦ ﻧﺒﻮد..
 
«٣٨»هُنالِکَ‌ دَعا زَکَرِیّا رَبَّهُ‌ قالَ‌ رَبِّ‌ هَبْ‌ لِی مِنْ‌ لَدُنْکَ‌ ذُرِّیَّةً‌ طَیِّبَةً‌ إِنَّکَ‌ سَمِیعُ‌ الدُّعاءِ در این هنگام زکریّا(که این‌همه کرامت و مائده آسمانى را دید) پروردگارش را خواند و گفت:پروردگارا! از جانب خود نسلى پاک و پسندیده به من عطا کن که همانا تو شنونده دعائى. نکته‌ها: چنانکه قبلاً ذکر شد،مادر مریم با همسر زکریّا خواهر بودند و هر دو عقیم و نازا.مادر مریم با دیدن صحنه‌ى
ادامه مطلب
عقل اگر بود وطن را غم بن بست نبود
کرونائی که برایش بکند مست نبود
عقل اگر بود همه باهم و همدل بودیم
این مرض مثل شفا یکدل و یکدست نبود
عقل اگر بود نمی رفت کسی در جاده
شخص ویروس چنین غرّه و بدمست نبود
عقل اگر بود جهان وحدت ما را میدید
یک تردّد که خطر دارد و بد هست نبود
عقل اگر بود نبودیم سوار کشتی
و به غرقش هنر و بی هنر همدست نبود
عقل اگر بود یکی بوده همه چون یک مشت
جراتی تا که بماها بزند دست نبود
عقل اگر بود نمی خواند رجز یک ویروس
خوره روح و روان بیشر
تا شنبه هفته پیش همه چیزمو باختم. دیگه هیچی ندارم. یه دلشکسته بازنده تمام عیارم. دیگه بیشتر ا این ضربه بهم وارد نمیشه. 
خداااا
تو که میدونستی من از زندگی چی میخوام چرا یه چیز دیگه جاش دادی که من برای به دست آکزدن خواسته خودم به جایی کشیده بشم که حالا بخوای مجازاتم کنی‌. 
 
اون چیزی که میخواستم تو بهترین سالهای عمرم ندادی حداقل الان بده . من گناهی نداشتم که زندگیم این بشه. فقط یه چی میخواستم. حقم این نبود. این نبود
علائم شیطان زدگی انسان مدرن1022- یکی دیگر از علائم شیطان زدگی در بشر مدرن، خود-مسخرگی و لودگی دائم است. این شیطان زدگی در قلمرو فرهنگ عامه گاه در گویش روزمره نیز آشکار است که به صورت الفاظی زشت نهادینه می شود و جنبه ای از فرهنگ کلامی مردم می شود مثل لفظ «فاک» که به معنای تجاوز جنسی است که از ویژگی فرهنگ کلامی آمریکائیان شده است که در مرد و زن و عالم و عامی به طور اتوماتیک در لابه لای محاوره روزمره جاریست و یک عادت کلامی محسوب می شود.
 
از کتاب بود
امباپه که در این بازی به دلیل نبود اولیویه ژیرو به عنوان مهاجم نوک به میدان رفته بود خیلی زود در یک درگیری از ناحیه قوزک پا مشکل پیدا کرد و بین دو نیمه جای خود را به وسام بن یدر داد. رسانه‌های فرانسوی بعد از این حادثه اعلام کردند که به این ترتیب حضور امباپه در مسابقه حساس فرانسه مقابل ترکیه در رقابتهای انتخابی یورو 2020 که روز شنبه در ترکیه برگزار می‌شود در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته.
گویند فلک حساب ما را دارد # مسکین و فقیر و هرچه دارا دارد
گیرد ز گریبان و کند تنبیهت # قاضی نبود ولی مدارا دارد
پر آتش و زقوم نباشد هرگز # دوزخ نبود که مار کبرا دارد
نیروی پلیس هم ندارد گویی # اما عملش ضامن اجرا دارد
پنهان و فرار لاجرم نتوانی # در کشوری که درخت افرا دارد
تردید نباشدش به انجام عمل # هرچند که در زمان درازا دارد
گرجی ز جفا مرنج و امید بدار # این عدل، فلک به حق زهرا دارد
طوری ناراحتم که قشنگ میل به خودکشی دارم تو این نبود اینترنت...امروز به دوستی میگفتم حس میکنم چیز مهمیو از دست دادم...و منتظرم که دوباره به دستش بیارم...ولی این به دست آوردنه دست خودم نیست متاسفانه...و همین موضوع انگیزه ی انجام خیلی از کارهارو از من گرفته...
با تمام این ناراحتیهای عمیقم...این نبود اینترنت برام یک مزیت داره...اینکه منو از دنیای آدمی که تحقیرم کرد دور میکنه...از تمام دنیاش...و هر روز دارم نسبت بهش بی خیال تر میشم...و این اتفاق خوبیه... 
می
این کلمه رو بخونین: المشنگه. شمام اَلمَشَنگه خوندین یا من فقط اَلمَشَنگم؟! :دی
داشتم تو واژه‌یاب دنبال معنی «هنگامه» می‌گشتم، دیدم تو فرهنگِ مترادف و متضاد، یکی از معانیشو نوشته المشنگه. دفعهٔ اول اَلمَشَنگه خوندم؛ و دفعهٔ دوم تبدیل شد به اَلَمشَنگه. :))
چرا به‌شکل الم‌شنگه نمی‌نویسین خب؟!
پ.ن. قبلاً که یه نفر می‌گفت از وقتی شاغل شده‌م، نمی‌رسم وبلاگمو به‌روز کنم، می‌گفتم یعنی روزی یک ربع هم وقت نداره؟ حالا که خودمم روزی هشت نه ساعت سر
Puzzle
Bebinim Hamo
#Puzzle
دوباره بارون میاد آروم میکوبه 
روی شیشه دلم روم نمیشه
رد پاهات مث زخمی که میمونه 
تا همیشه دلم آروم نمیشه
روت تو روم وا شد دوباره دعوا شد 
یه نفر رفت و یکی دوباره تنها شد
اونکه که عشقم بود پشتم بهش گرم بود 
یخ زده قلبم واسه اونکه سرش گرم بود
هی یه کاری کردی که تو رو همه واستم 
حیف تقصیر تو که نبود من خودم خواستم
هی یادته میگفتی ببینیم همو کی بگو کی ...
هی یه کاری کردی که تو رو همه واستم 
حیف تقصیر تو که نبود من خودم خواستم
هی یادته
تو که از اول هم هیچ نبودی و هیچ کجا نبودی ریز ریز رفتی، ریز ریز هم نیومده بودی، اصلا هیچوقت نیومده بودی و فقط من می دونم رفتن کسی که هیچوقت نیومده یعنی چی... سرابی بودی که هیچوقت نجوشیدی و تو که اصلا نبودی از اولین راهابی که گیر آوردی سرازیر شدی و ریختی تو اون گذشته پر از لجن... می فهمیدم داری می ری، بعد یکسال دوباره موهامو اتو می کردم، خط چشم نمی کشیدم ماسک نمی ذاشتم، میفهمیدم تو که هیچوقت نبودی داری می ری و دیگه کسی مشت نمی زد توی دلم، می ترسیدم
ﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺸﺴﺖﺩﻭﺳﺖ ﻣ ﺁﻣﺪ ﻨﺎﺭﺵ ﻣ ﻧﺸﺴﺖ !ﺎﺵ ﻣﺸﺪ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺭﻧﻦ ﻤﺎﻥﻣ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!!ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷ ﻧﺪﺍﺷﺖﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷ ﻧﺪﺍﺷﺖﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺎﺵ ﻫﺎ ﺯﻧﺪگیﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﺎﺵ ﻣﺸﺪ ﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪﺩﺭ ﻣﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﻦ ﻧﺒﻮﺩﺭﺩ ﺎ ﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﻦ ﻧﺒﻮد..
ﺎﺵ ﻣﺸ
دل به شکل غریبی در تنگنای حوادث دست و پا می زند .از تو چه پنهان حال و هوای دل  مثال ابر تیره است . گرفته و در بند کشیده  .نکند تردید  به رگ و پی زده است .    آفت  تردید ، وقتی به بافت افکارت رسوخ می کند، بند بند وجودت را می سوزاند . از یک طرف تصویر یک لبخند، از فرسنگ ها فاصله سو سو می زند و از سوی دیگر تردیدِ بود و نبود ی که جزء اثباتِ نیستی نبود . 
اکنون دل برای بودنش برای پذیرفتنش ، بهانه می خواهد .شوق زیستن کجاست ؟ 
چشم ها وقتی به دنبال یک نگاه می
دنیا اگر تو را نداشتچگونه می شد خندید؟آفتاب کسل طلوع می‌کرد!پرنده در قفس می‌مردو جنگل همیشه در مه جا می‌ماند
 دنیا اگر تو را نداشتگلی نبودچشمه ای نمی‌جوشیدو آواز قناری‌ها راهیچکس جدی نمی‌گرفت.
 دنیا اگر تو را نداشتعطر‌ها بو نداشتند!گلفروش‌ها پژمرده می‌شدندو خاک، کتاب‌ها را می‌خورد!
 دنیا اگر تو را نداشت"فاصله" غمگین نبودهیچ‌کس دلتنگ نمی‌شدو سخت می‌شد، دلِ منسرد می‌شد، دست‌هایمو بوسه و آغوشفراموشم!
 دنیا اگر تو را نداشت...دنیا ج
او ظالم بود 
دیگر شُده بود عادت ما
دیگر جایِ شکایتی انگار نبود
در بین مردم فقط به اندازه ی حرف و حدیثی جای داشت و نقل غیبتها 
 
کم کم، کم کم
زندگی که جریان داشت
بُرد با خودش به دنبال جریانِ ...نبودن.. 
 
..... و دیگر واقعا نبود
هیچ حسی هم انگار نبود و انگار مینمود به نبودن نیز
انگار....
 
عِـــشق.. 
 
شده است طعمه ی حرف
حرفِ دوست داشتن 
و انگاری از هوس
 
 
...ادامه دارد..
او ظالم بود
و عشق سکوت کرد به حُرمتش 
برای بقایی انفرادی 
اما
فقط بقاء..
 
   او بهان
 
-زندگی هیچوقت قرار نبود آسون بگیره!!و قرار نیست ماهم زود تسلیم بشیم.
اوه سهون,پارک چانیول چه کسی قراره نجات دهنده واقعی باشه؟اون قلب به تصرف کی در میاد؟                       قلبی آکنده از حسی به نام عشق.
بازی که شروع کرده بود فعلا قرار نبود پایانی داشته باشه❕
...Coming soon
دانلود اهنگ جواب زنده بودنم مرگ نبود کامل (محسن چاووشی) با لینک مستقیم
دانلود اهنگ محین چاووشی بنام جواب زنده بودنم مرگ نبود
در این مطلب از وبلاگ یک موزیک اهنگ جدید و بسیار زیبای محسن چاووشی با نام جواب زنده بودنم مرگ نبود همراه با متن و همچنین بصورت کامل برای علاقمندان قرار داده می شود
متن اهنگ جدید محسن چاووشی
ادامه مطلب
من جنگنده‌ی جنگی بودم که وجود نداشت. میخواستم جون بدم تو جنگی که وجود خارجی نداشت. من رو چی چیده بودم این همه خواستنت رو؟ رو یه فرض اشتباه؟ امید اشتباه تر؟ چرا فکر کردم میتونم عاشقت کنم؟ چرا فکر کردم دوسم داری؟ واسه چیزی تلاش می‌کردم که اصلا واسه من نبود. قلبت.
سکوت با من …بی من …همه لحظه هایم سکوت است …درد هایم از سکوت استاشک هایم از وجود سکوتیست که تمام روشنی های زندگم را تیره کردهکاش نبودنبود ومن می توانستم ان را در هیچ قسمتی از زندگیم نبینم
 
 
دلتنگی فقط یک اسم مستعار استبرای تمام حس هایی کهاسمشان را نمی دانیمو هر کدامشان برای خود یک دلتنگی اند . . .
 
 
 
زندگی نوشتنی زیاد دارهاما گاهی هیچی پیدا نمی کنی بنویسیجز ، سکوت . . .
ادامه مطلب
یه حس بد تمام وجودمو گرفته
مث ی بختک روی قفسه سینه م
چرا مهدی مثل یه کوه آتش فشان یهو منفجر شد امشب؟
چرا انقدر تو دلش از خانواده من کینه س
چرا انقدر دیر و سخت فراموش میکنه؟
الان طرف منه اگر یه روز نظر من مخالفش باشه چی؟ اون موقع از منم کینه میگیره؟
چرا وقتی عصبانی بود هیچکدوم از حرفای من حالشو عوض نکرد؟
چرا جملات محبت آمیزمو ندیده گرفت؟
چرا براش مهم نبود که بهش گفتم منو چجوری صدا کنه؟
چرا برداشتن اینهمه مرز براش مهم نبود؟
دارم اشتباه میکنم؟
ان

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها