نتایج جستجو برای عبارت :

چه وضعش واقعاً !!!

بهار را باید فصل خواب، بیخیالی، فارغ از همه چی، تنبلی، فوق ریلکسی، یه هوای عالی، قدم زدن، تفریح کردن و.... نامگذاری کرد!
واقعاً چرا من اینجوری شدم. دوز بیخیالی خونَم به نهایتش رسیده فک کنم. ازونایی شدم که هیچی براشون مهم نیست ... بدنم دیگ نمیکشه! 
جالب بود اگر آدما تو همچین موقعیت هایی خونِ شون رو عوض میکردند ! 
تو بازه زمانیم که باید پامو بذارم روی گاز تا خود مقصد ولی برعکس انگار قصد دارم یه جا وایستم برای خواب ...
با این حال، با این همه بیخیالی حس
 
نمی ‏دانید؛ واقعاً نمی‏ دانید چه لذتی دارد وقتی جولانگاه نظرهای ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید.نمی‏ دانید؛ واقعاً نمی‏ دانید چه لذتی دارد وقتی کرم قلاب ماهی ‏گیری شیطان برای به دام انداختن مردان شهر نیستید.نمی‏ دانید؛ واقعاً نمی‏ دانید چه لذتی دارد وقتی می‏ بینی که می ‏توانی اطاعت خدایت را بکنی؛ نه هوایت را.نمی ‏دانید؛ واقعاً نمی‏ دانید چه لذتی دارد وقتی در خیابان راه می ‏روید؛ در حالی که یک عروسک متحرک نیستید؛ یک انسان ره
بالاخره خواب از سرم پرید بعد از چند ساعت خوابیدنو بیدار شدن. اگه من تا غروب بخش دو رو تموم نکنم مائده نیستم. والا این چه وضعش اینقدر کند پیش رفتمو تنبلی کردم. خب میتونه به این دلیلم باشه عادت نداشتم کتاب رمان چند وقت بخونم. خوشی زد زیر دلم اینجوری شد که تنبلی کنم فکر کنم حالا هی میتونم لفتش بدم. خلاصه که همین 
ویلموتسسرمربی متاخر تیم ملی فوتبال این این طور از مکان تازه خود یاد می کند ایران شاید حتی از اروپا هم حمایت تر باشد. من فرمان در کشورهای متاخر را خویش دارم از طرف آدم کنجکاوی هستم. چیزی که درون اولین سفرم به تهران خیلی توجهم را جلب کرد این حیات که اینجا همگی چیز مفرط پاکیزه است. درون گوشه گوشه این ایالت می توانید گل و خار ببینید. به دید من تهران یک بخانه برگشتن اروپایی است و واقعاً مدرن است. من درون اینجا هیچ مقصد ای از ناامنی ندیدم. اینجا هم
ما بچه بودیم ...
بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت .
گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب 
شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم.
نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی...
اما چشممون گشنه نبود.
 
یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود .
ملک و املاک داشت و وضعش خوب بود.
مادرمون ماهی یک بار میبردمون منزل دایی .
زنش، زن خوبی بود .
آبگوشت مشتی بار میذاشت و
ادامه مطلب
شعر معروف «روباه و زاغ» کتاب‌ درسی دوران مدرسه واقعاً سروده‌ی چه کسی است؟



به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، تصویر زاغی که
با یک قالب پنیر به دهان، بالای درختی نشسته و روباهی پای درخت در حال صحبت
با او و در واقع گول زدن اوست، شاید برای همه‌ی ما آشنا باشد. بله این
تصویر درس «روباه و زاغ» کتاب‌ درسی فارسی است و شعر معروفی که سراینده‌اش
حبیب یغمایی معرفی شده است.
ادامه مطلب
امروز رفتم مصدق. یه مودم مبین نت داشتم که بردم مرجوع کنم. هوای اتوبوس کلافه کننده بود. فکر کنم راننده به جای کولر، بخاری روشن کرده بود.
پسری صندلی جلوی من نشسته بود. حداکثر شانزده هفده ساله. همون لحظه ای که اومدم تو اتوبوس محو زیبایی خیره کننده اون شدم.
موهایی طلایی، پوستی مثل برف، چشم هایی رنگی، بدنی کاملاً متناسب. تا به حال در عمرم کسی رو به این زیبایی ندیده بودم.
دوستش کنارش نشسته بود. با هم میگفتن و میخندیدن. هی عرق میکرد. یه دستمال کوچولو دس
من همیشه دوست دارم به خدماتی ها و کارگران شهرداری و فقیران کمک کنم و همیشه این زحمت کشان را دوست دارم.
 
به نظرم حتی به فقیران در خیابان هم باید کمک کرد و به ایشان احترام گذاشت. بعضیا می گن بعضی از فقرا ادا در میارن و واقعا اونقدر فقیر نیستند و نباید به اونا کمک کرد. این افراد می گن گدا پروری نباید کرد. من کاملا مخالفم
 
مگه اون طرف حتما باید از گرسنگی بمیره تا ما بهش کمک کنیم. 
کسی که وضعش بده باید بهش کمک کرد. هر کس هم به اندازه ای که می تونه باید
چرخ گوشتمون رو گذاشته بودم تو دیواریه بنده خدایی که بیمارستان کار میکرد اومد چرخ گوشت رو ببینه،در رو که باز کردم دیدم از یه ماشین مدل بالا پیاده شد پیش خودم گفتم طرف وضعش خوبه حتماخلاصه چرخ گوشت رو فروختیم بهشوقتی رفت از رو رفتارش پیش خودم گفتم بهش نمیخوره این ماشین واسه خودش باشه،یعنی با این رفتار عمرا به این ماشین رسیده باشهبعدا متوجه شدم گوشت کوبش رو فراموش کردم بهش بدمیه جا دیگه قرار گذاشتیم و گوش کوب رو براش بردم این سری با پراید اومد.
29اسفند1378:
ساعت  حدود شش عصر.هوا گرگ و میش است و باد سردی می‌وزد.مادری در حال به پایان رساندن خانه تکانی قبل از عید است.بیست و سه روز مانده به وضع حملش.مادر بار دار است.بچه دومش قرار است بیست و سوم فروردین به دنیا بیاید.طبیعتا با این وضعش نباید در خانه کاری بکند.برای او استراحت کردن واجب ترین کار دنیاست!مادر اما در این شهر،غریب است.هیچ آشنایی ندارد.شوهرش هم بنده خدا آنقدر بیرون از خانه کار سرش ریخته که نمی‌تواند کمکی بکند.مادر آشپرخانه را تمیز
کتابا واقعاً گرونن...الان فقط اگه بخوام تست‌های شهریور ۹۸ (ماژور + مینور) رو بخرم، می‌شه حدود ۳۰۰ و خورده ای.و اگه بخوام تست‌های اسفند ۹۷ رو بخرم (ماژور + مینور) جمعاً می‌شه ۲۰۰ و خورده‌ای.و اگه بخوام هر چهار کتاب رو کپی بخرم، جمعاً شاید بشه ۲۰۰ تومن، بلکه کمتر. تازه با فنر...از طرفی، من واقعاً پول ندارم.از طرف دیگه، دلمم نمی‌خواد حروم‌خور باشم... این کتابا واضحاً زحمت زیادی کشیده شده واسشون.نمی‌دونم چیکار کنم... من که کپی‌شو سفارش دادم ولی ته
اینها نمونه های طبیعی LoA در زندگی روزمره شما هستند. با این حال ، ایده این است که این قدم را یک قدم دیگر بردارید - نه فقط مثبت فکر کردن ، بلکه باید روی چیزهایی که می خواهید وارد زندگی تان کنید واقعاً تمرکز کنید - واقعاً روی آن شغل جدید ، دختر جدید تمرکز کنید ، حتی بتوانید پول را به زندگی خود جذب کنید.
اصول اصلی موفقیتاین فقط یک مقدمه اساسی است ، و ما منابع بیشتری برای کمک به شما قدم به قدم در اختیار شما قرار می دهیم ، اما برای کمک به شما در شروع کار
یه چیزهایی هم هیچ‌وقت برای ما نیست. می‌دونم این جمله خیلی دم دستی و کپشن‌طوره، و می‌دونم که این شاید یکی از بدیهیات و نکات اولیه‌ایه که باید دربارۀ زندگی بدونیم؛ ولی واقعاً این‌طور هستیم؟ واقعاً این‌طور هستم؟ گاهی تا دم مرگ نمی‌خوایم این رو باور کنیم و به‌خاطر نداشته‌ها یا ازدست‌داده‌هامون حرص و اندوه حسادت رو توی خودمون تلنبار می‌کنیم. یه‌جورهایی انگار نمی‌خوایم بریم سراغ چیزهای دیگه؛ حالا از سر تنبلیه یا ناامیدی یا چی نمی‌دو
یه چیزهایی هم هیچ‌وقت برای ما نیست. می‌دونم این جمله خیلی دم دستی و کپشن‌طوره، و می‌دونم که این شاید یکی از بدیهیات و نکات اولیه‌ایه که باید دربارۀ زندگی بدونیم؛ ولی واقعاً این‌طور هستیم؟ واقعاً این‌طور هستم؟ گاهی تا دم مرگ نمی‌خوایم این رو باور کنیم و به‌خاطر نداشته‌ها یا ازدست‌داده‌هامون حرص و اندوه و حسادت رو توی خودمون تلنبار می‌کنیم. یه‌جورهایی انگار نمی‌خوایم بریم سراغ چیزهای دیگه؛ حالا از سر تنبلیه یا ناامیدی یا چی نمی‌
یه چیزهایی هم هیچ‌وقت برای ما نیست. می‌دونم این جمله خیلی دم دستی و کپشن‌طوره، و می‌دونم که این شاید یکی از بدیهیات و نکات اولیه‌ایه که باید درباره‌ی زندگی بدونیم؛ ولی واقعاً این‌طور هستیم؟ واقعاً این‌طور هستم؟ گاهی تا دم مرگ نمی‌خوایم این رو باور کنیم و به‌خاطر نداشته‌ها یا ازدست‌داده‌هامون حرص و اندوه حسادت رو توی خودمون تلنبار می‌کنیم. یه‌جورهایی انگار نمی‌خوایم بریم سراغ چیزهای دیگه؛ حالا از سر تنبلیه یا ناامیدی یا چی نمی‌
علی‌رغم اعتراض برخی از مخالفین حجاب در ایران حجاب اجباری به نحو اجبار و الزام صد درصد وجود ندارد چرا که در مسئله حجاب دو نوع اجبار متصور است: الف- اجبار در نوع حجاب: یعنی اینکه همه ملزم به پوشیدن نوع خاصی از چادر، مقنعه، روسری، روبند و یا برقع شوند. این نوع از اجبار […]
نوشته آیا واقعاً در ایران حجاب اجباری وجود دارد؟ اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
سلام علیکم خدمت همه عزیزان گرامی و گرانقدر
واقعاً شهادت این سردار بزرگوار بهتر است بگویم سپهبد تسلیت باد به همه ایران به خصوص خانواده این بزرگوار و تبریک باد به روح مطهر خود این بزرگوار تاکنون شاید به شوخی بنده به دوستانم می گفتم که دوست دارم شهید شوم اما از امروز صبح به طور قاطع می گویم که ای کاش من هم شهید شوم واقعاً لذت عجیبی دارد اکنون این را می نویسم بغض عجیبی در گلویم می باشد واقعاً شهادت لیاقت میخواهد که دعا کنید لیاقت شهادت را داشته
این ساشا سبحانی به صورت پیشرفته بیمار حاد روانی هست.. به شدت افسردگی داره، معلومه به شدت سرش زدن یه دوره ای، نتونسته حل کنه اون مشکلات رو.. و الان داره میریزه بیرون. اینجور ادمها معمولا یکی یا هر دو والدینشون به شدت رفتار بیرونشون با درونشون متضاده و این بچه ها بابت این دوگانگی و عدم ثبات و عدم رعایت والدینشون روانی میشن. همیشه فکر میکردم فقط عسل طاهریان و شاپرک اون دختره کی بود؟ قجری؟ همون که روسری برداشت و الان کردنش مسئول کمپین زنان فلان؟ ف
حضرت ابوالحسن ع هر که برادرمومنش براب حاجتی نزد اواید  رجمتی باشد که خدای تبارک وتعالی بسوی او کشانیده  پس اگر انرا بپزرد بولایت ما پبوستن داده وولایت مابولایت خدا  پیوسته است و اگر با وجود انکه توانایی بر قضا حاجت او دارد اورا رد کند خدا در فبرش ماری از اتش باو مسلط کند که روز قیامت اورا بکزدچه انکه امرزبده یا معذب گناه. دیگری داشته یا نداشنه باشد  واگر حاجت خواه اورا معذور دارد وضعش بدتر است شرح یعنی علاوه بر گزیدن مار عذابش بیشترش  کنند
تلافی بهمنو تو اسفند در آوردم و این سه تا سریال کره‌ای رو دیدم. هر سه تاشونم خیلی دوست داشتم. 
مای میستر خیلی به نظرم عمیق بود توی تجربه‌ها و احساسات انسانی. قهرمان نداشت، ولی آدم خوبای معمولی همه قهرمانای فیلم بودن. و یه دختر قوی و تنها که من عاشق همینم تو فیلما. یه دختر قوی؛ که بهم انگیزه بده، برای بلند شدن. 
هیلر هم خیلی دوست داشتنی بود. اکشناش واقعاً عالی بود. روابط علت و معلولی خیلی خوب برقرار شده بودن. صحنه‌های عاشقانه‌ی زیبایی هم آفرید
مدیر حراست ما نظر لطفی به من داره. بهم گفت:" فلانی یک جوان خوب سراغ نداری ؟ میخواهیم یکنفر رو استخدام کنیم"
بهش گفتم :"  یک جوان خوب و امین  می شناسم. خیلی خوش اخلاق و سلامت است. انسان معتقدی است ولی با همه فکری میسازد و خیلی به مردم سخت نمیگیرد. اما به ظاهرش خیلی میرسد. موهایش را بلند میگذارد و روغن میزند و تقریبا نیمی از درآمدش را صرف عطر میکند. و البته دو نفر از عموهایش از معاندین اسلام هستند"
خندید و گفت:" بابا این که میگی وضعش خیلی خرابه. اصلا ب
حضرت ابوالحسن ع قرموده هرکه برادر مومنش  برای حاجتی نزد او اید رحمتی باشد که خدای تبارک وتعالی بسوی او کشانبده پس اگر انرا بپذیردبولایت ما پیوستن داده وولایت ما بولایت خدا پیوسته است و اگر با وجود انکه توانابی بر قضاحاجت او دارداورا رد کند خدا در قبرش ماری از اتش باو مسلط کند که تا روز قیامت اورا بگزد وچه انکه امرزیده باشدیا معدب گناه دیگری داشته باشد یا نداشته باشد  واگر حاجت حواه اورا معذو ر دارد وضعش بدتر است  شرح یعنی علاوه بر گردن مار
یه عکس پروفایل فوق العاده شاد و شیک. دست شوهرش گردنش. یعنی دستی که دورِ گردنشه، دستشو هم گرفته با لبخند های عالی و استثنایی. ولی فقط من می دونم شوهرش اخیراً یه زن دائم دیگه گرفته که طبقه بالای همین خانم و بچه هاشون زندگی می کنه.
یعنی از عکسِ پروفایل هیچی نمی شه فهمید که کی واقعاً شاده و کی واقعاً خوشبخته و یا حتی کی واقعاً ناراحت (از استتس هایی که معمولاً کپی هم هست)
معمولاً تصاویری که آدما از زندگیشون در فضای مجازی ثبت می کنن،چرت وپرت محضه. نمی
چطور به خواسته هایمان برسیم؟
راز رسیدن به موفقیت این است که با خود واقعی‌تان در ارتباط باشید و در عین حال، خواسته های بیشتری داشته باشید. برای رسیدن به موفقیت، فقط شاد بودن کافی نیست، بلکه باید سطح توقعات خودتان را نیز بالا ببرید. اگر واقعاً چیزی را بخواهید، می‌توانید به آن برسید. افرادی که به خواسته های خودشان نمی‌رسند، حتماً خواسته های خودشان را تا به حال با خودشان مطرح نکرده‌اند. شاید آن‌ها گاهی چیزی را خواسته باشند ولی واقعاً از ته د
سپس به نگاهش که دوباره در برابر آتش زبانم گُر گرفته بود، دقیق شدم و مثل اینکه به همه چیز #شک کرده باشم، پرسیدم :«اصلاً شماها چی هستین؟ تو کی هستی؟ بچه ها میگن #بسیجی های دانشکده همه نفوذی ها و خبرچین های اطلاعاتی هستن!» 
 
و واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟»...
 
ادامه داستان در ادامه مطلب...
 
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
 
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sapp.ir
به نظرم خیلى ساده ست 
اباذرى و ملکیان رو میشناسید؟
اگه نمیشناسید که خوب نیست. یعنى از وضعیت فرهنگى اجتماعى خیلى بى خبرید.
اگه میشناسید بهتر میشه اوضاع!
من ملکیان رو خیلى دوست دارم!
اما یه چیز دیگه میخوام بگم! توى جامعه روشنفکرى الان دو گروه عمده وجود دارند : یه گروه منتقدان وحشى و مخالف همه چیز و یه گروه روشنفکر مهربان و متواضع . یه گروه سومى هم خودشونو نخود هر آش مى کنن که از کلمات گنده گنده استفاده مى کنن و نمى فهمن چى میگن اصلاً اینا جز روشنف
چگونه سئو چیست را برای افرادی توضیح می دهید که چیزهای اولیه را هم راجع به آن نمی دانند؟ واقعاً سئو چیست ؟ قبل از اینکه کسی ما را متهم به توهین نسبت به افراد مسن کند ، باید گفت که عنوان این مطلب فقط یک نوع مثال است.
برخی مادربزرگهای 90 ساله دقیقاً می دانند SEO چیست ، در حالی که برخی از دوستان 30 ساله با درک مفهوم سئو مشکل دارند. بنابراین ، بسیاری از مردم درک نمی کنند که واقعاً سئو چیست . چگونه می توانید برای آنها توضیح دهید؟ در اینجا ، به شما نشان می
دو شبه پام تو اورژانس بیمارستان آموزشیه. یه پزشک مقیم هست اونجا... دیشب فهمید دانشجو پزشکی ام کلا یه جور دیگه برخورد کرد ! کلی بحث تخصصی و ...
حالا امشب وسط اورژانس پرستارا داشتن فشارم رو میگرفتن ،از پشت میز منو دید بلند بلند داد میزد خانوم دکتر ! عزیزم! چی شدی دوباره؟! 
[من درحال انفجار از خجالت و عصبانیت ذوق زدگی غیرعادی ایشون...] خوبم آقای دکتر .شما به کارتون برسید . نوبتم میشه الان. 
+ همرام بیا میخوام برم بالا سر مورد سوساید! 
بعد از احیا و خلوت
این واژه به نظرم خیلی مفهوم نیست و باید بیشتر توضیح داده بشه. بنده به خیلی از این دوستان که خودشون رو فعال فضای مجازی می دونند و خیلیاشونم برای هم خوب نوشابه باز می کنند واقعاً انتقاد دارم؛ مخصوصاً به طلبه های بزرگوار که چندتاشون واقعاً شُهره هستند در فضای مجازی.
انتقاد اصلیم هم اینه که برخی از این دوستان کلی وقت می ذارن برای شبکه های اجتماعی به نوعی که بنده ی حقیر وقتی زمانی که این دوستان صرف این موضوعات می کنند و محتواهایی که نشر می دهند رو
یاد دعوا های مامان بزرگ خدابیامرزم و بابابزرگ افتادم. موقع دعوا، مامان بزرگم قهر میکرد و می رفت برای خودش یه چیزی درست میکرد تنهایی میخورد:) و به بابابزرگمم تعارف نمیکرد. بابابزرگمم پا میشد میرفت مغازه. شب که برمی گشت، همه چیز عوض می شد. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. مامان بزرگم کتش رو در می آورد، بابابزرگ می رفت وضو می گرفت و شامشون رو میخوردن. کلی هم قربون صدقه من می رفتند.
یادم میاد چند باری هم مامان بزرگ تهدید به طلاق گرفتن کرد:))) . خیلی ه
کاش یه تونل زمان پیدا کنم برگردم به سه چهار ماه پیش برم بیرون ساندویج کثیف بخورم 
دستمو تا ارنج بکنم تو دماغم 
هر کیو دیدم دست بدم باهاش
بعد بشینم انقدر صورتمو بخارونم که خون چکه کن ازش
....................................................................................
ﻭﻗﺘ ﺯﻥ ﺧﻮﺏ ﺎﺭ ﻣﻨﻪ ﻣﻦ: ﻣﺜﻞ «ﻣﺮﺩ» ﺎﺭ
ﻣﻨﻪ...!!!
 
 
 
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺏ ﺎﺭ ﻣﻨﻪ ﻣﻦ: ﻣﺜﻞ
ﺧﺮ ﺎﺭ می‌کنه..!!!
واقعاً ــﺮﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ....؟؟؟!!
حبیت 4- از امتحان خود برای امتحان تغییر هر کدام از موارد خودداری کنید24 آگوست 2017 در مکان های مربیان سلامتمن واقعاً نمی دانم که آیا تا به حال زوجی را می شناسم که به نوعی یا دیگری سعی نکرده اند یکدیگر را تغییر دهند. این هم در داخل و هم در خارج از اتاق مشاوره صحیح است. آنچه فکر می کنیم زن و شوهر باید باشند و چگونه باید آنها عمل کنند ، در همه ما تعبیه شده است ، خواه از آن آگاه باشیم یا نه. هرچه بزرگ شدیم ، بسیاری از اطلاعات "زن و شوهر" را می گیریم.
فیلم ها
خب فیلمشم رفتم دیدم. من فک میکردم کل سه جلد تو همین فیلمه بعد فهمیدم نه هر کتابش یه فیلم جداست. که البته خیلی خوشحال شدم؛ چون تقریباً همه‌ی اتفاقات کتاب توی فیلم هم بود و حتی فیلم خیلی جذاب تر بود به نظر من. اابته فیلمش هم دوساعت و خورده‌ای بود. خشونتش کمتر بود و ( اسپویل )  واقعاً اونجایی که چاقو زد تو دست ژنین خییییلی با حرکتش حال کردم. خیلی D: 
 
اولش گفتم این چه بازیگریه برا نقش تریس انتخاب کردن. این یه چوب خشک واقعیه :)))))) من یه چهره‌ای شبیه
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «سحر ماه رمضان همه پا میشوند؛ نباید این سحر را از دست داد؛ سحر فرصت خیلی خوبی است. مکرّر عرض کرده‌ایم که اگر ماها از سحر استفاده نکنیم، در این دنیای شلوغ، وقت دیگری نداریم برای خلوت با خودمان، با دلمان، با خدای خودمان؛ واقعاً وقتی باقی نمیماند. ما گرفتاریم؛ در این ۲۴ ساعت، چند ساعتش که خوابیم، آن ساعتهایی هم که بیدار هستیم، گرفتاریم؛ هر کسی یک مشغولیّتی دارد یا مشغولیّتهای مختلفی دارد. آن فراغتهایی که وجود داشت، ا
از دشمن واقعاً نترسید. این دشمنی که امروز مقابل ما است، این دشمن امروز که خلق نشده، از روز اوّل انقلاب این دشمن بوده، ...
اگر قرار بود که آمریکا و اروپا و شوروی سابق و بقیّه‌ی قدرتها میتوانستند نسبت به جمهوری اسلامی غلطی بکنند تا حالا کرده بودند، می‌بینید که نتوانستند؛ البتّه چرا، اذیّت و آزار کرده‌اند، امّا عِرض خودشان را هم برده‌اند؛
... نشان میدهد که نمیتوانند و نتوانسته‌اند در زمینه‌ی برخورد با نظام جمهوری اسلامی و حاکمیّت اسلام در ا
لیفتینگ و درمان شلی واژن : لیفت واژن چیست و واقعاً زنی هست که به آن نیاز داشته باشد ؟ احتمالاً وقتی به اثرات پیر شدن فکر می‌کنید، چروک‌های دور چشم، کند شدن متابولیسم و به احتمال گرگرفتگی‌های ترسناکی را که بسیاری از زنان یائسه ازشان می‌نالند تصور می‌کنید. آن پایین‌های لیست (حداقل برای من) این احتمال وجود دارد که علاوه‌بر چانه و سینه‌هایم، یک روزی واقعاً واژنم هم شروع به آویزان شدن کند. آه، طبیعت، هم می‌تواند مهربان باشد و هم بدجنس.
درم
سرنوشت یک زن و اندازه سینه ها 
 
 
 
 
سرنوشت یک زن تا چه حد به سینه های بزرگ و یا کوچک او ربط دارد؟
 
آیا داشتن پستان های بزرگ و یا کوچک تاثیری در سرنوشت یک زن دارد؟
آیا واقعاً سایز سینه اهمیت دارد؟
سالهای سال است که زنها و شوهرهاسر این موضوع با هم بحث می کنند. مرغ همسایه همیشه غاز است و به همین خاطر است که زنها معمولاً برای خودشان دلیل ارائه می دهند که چرا باید سینه های کوچک یا بزرگ داشته باشند. اما آیا واقعاً تفاوت پزشکی خاصی بین داشتن سینه های
«برای کنکور هم یک فکری بکنید. من البتّه هیچ اظهارنظری نمی‌کنم، یعنی من واقعاً کارشناسِ این قضیّه نیستم لکن کارشناس‌های آموزش و پرورش بنشینند فکر کنند و ببینند واقعاً حالا که دانشگاه‌های ما می‌گویند: «ما صندلی خالی داریم» -هر سال اعلام می‌شود کلاس‌های دانشگاه‌ها، صندلی خالی دارند- بودن این کنکور، نبودنش، به همین شکل بودنش، تغییر پیدا کردنش [کدام بهتر است]. بالاخره بنشینید یک فکر صحیح، عمیق و عملی کنید، بعد هم دنبالش اقدام کنید، این قضی
دیروز خانمی رو دیدم که برای نهیِ دو دخترِ غرق در آرایش، از منکر،
آروم بهشون گفت: اگر واقعاً این حرفهایی که در مورد آخرت میگن درست باشه، شما اون دنیا چه کار میکنین؟!
بعدم رفت.
دو تا دختر بهت‌زده به هم نگاه کردن. 
به نظرم تا به حال بهش فکر نکرده بودن! :/
من اصلا قرار نبود بنویسم این اواخر دیگه کم کم یه سری برنامه برای وبلاگ داشتم گفتم بیام همشون رو بریزم اینجا بعدش برم . 
تصویر زیر رو چند رو پیش تو یه کانال دیدم دلم نیومد چیزی ازش ننویسم چون همین عکس رو من چند سال پیش تو خیلی جا ها دیدم.


این همونی زنی بود که چند سال پیش عکسش رو دیدم که داشت به این بچه کوچولو آب میداد فقط همین تصویر تو ذهنم ازش مونده بود . من نمیدونستم این خانوم انقدر مرام داشته که همون بچه که اون روز عکسش پیشش بخش شد قرار به سرپر
یه مدت به خاطر کارم، تو توئیتر فعال بودم و واقعاً تو روحیه م تأثیر بد میذاشت. چند روز پیش اکانتمو دی اکتیو کردم و کلاً تو شبکه های اجتماعی نیستم! لینکدین یک فضای تخصصیه، اما حالا به لطف ایرانیا اون هم پر شده از مطالب زرد و بی ربط!
یعنی تو این مملکت هیچ راه فراری نیست از غم و اخباری که جز مصیبت چیزی نداره!
سلام بچه ها عیدتون مبارک
چند روز پیش توی یکی از نظرات یه مطلبی رو خوندم که خیلی دلم گرفت. یه خانمی توی یه پوستی نظری نوشته بود با این موضوع که قبلا توی خوابگاه بوده و یه دختری که وضعش خوب بوده خوب میخورده و خوب میپوشیده رو در موردش گفته بود، یه جورایی که انگار اون دختر بنده خدا گناه کرده داشته زندگی خودش و میکرده. 
بچه‌ها واقعا چرا ما باید اینطوری باشیم که اگه کسی بخره بپوشه بخوره باید یا فحشش بدیم یا باهاش لج کنیم یا خوش مون نیاد خوشی هاش رو ب
یعنی واقعاً شما هیچ‌وقت خواب‌های‌تان را به خاطر نمی‌آورید؟ تمام طول روز گوشه‌ای از ذهن‌تان نمی‌ماند؟ هرروز که نه؛ ولی لطفاً بگویید که هرچند روز یک بار، ماهی یک بار، دست کم سالی یک بار که چنین می‌شود. یعنی شما خبر فوت مادربزرگ‌تان، رتبۀ کنکورتان، عروسی عشق‌تان، مهمان‌های ناخوانده، گرفتاری فلان دوست و خیلی اتفاقات مهم و غیرمهم دیگر را اول از خواب‌های‌تان نگرفتید؟ حالا این‌ها به کنار، یعنی خواب‌های کودکی‌تان را مانند خاطرات بیدا
 
کم کم انگار واقعاً دارم شعر می گم
شعرای آبرومند
جوری که بشه توی یه شب شعر رسمی خوندِشون
فقط می خوام یه چیز رو بدونی
فارغ از هر چیزی، توی همه ی شعرام روح مریم جاری و ساری میشه
روح تو و عشق به تو هست که منو شاعر می کنه نه چیز دیگری
چون قراره تو بخونی و ذوقم کنی من شعر می گم
دلخوشی من توی شعر گفتن تویی
 
فقط خواستم بدونی و یادت نره
پزشکی خاطره‌ای نوشته بود. گفته بود دختری را برای ضربه چشمی که به او خورده بود، آورده بودند. بابت؟ راننده‌ای که مسافرکشی می‌کرد، قصد داشته او را ربوده و به او تعرض و تجاوز کند. دختر هم مقاومت می‌کند.
پزشک تعریف می‌کند که بله، انتظار ملاقات با زنی ترسیده و داغون را داشتم. اما دیدم دختری شجاع و با اعتماد به نفس، جلوی من نشسته و راحت داشت همه چیز را تعریف می‌کرد. این که چطور از این مخمصه فرار کرده و تا ابد، قهرمان خود است.
این جمله‌اش واقعاً تکا
 
 
ما میخواهیم زندگی کنیم، خدایا به دادمان برس... میخواهیم ببینیم، بشنویم، بخوابیم، بخوریم، بیدار شویم، با هم باشیم، برای هم باشیم، آدم باشیم... فکر کنیم، خیال کنیم، حس کنیم.. آخر چرا اینقدر تک‌یاخته داریم زندگی میکنیم؟ کجا قفل کرده‌ایم، چه چیزی در ما قفل کرده است که نه میتوانیم گذر کنیم نه مثل آدم بمانیم.. به خودت قسم آدم ابوالبشر با همه سادگی‌اش (از لحاظ زندگی میگویم) به ما شرف داشت... میخواهم بخوابم نمیشود، وقت بیداری میخواهم بیدار باشم خ
لینک مهم : عکس نقشه  
http://bayanbox.ir/view/4358746141420502491/Attractiveness-of-countries-based-on-wages.jpg
 
وضعیت دستمزدها در جهان 
چینی ها چند تا اشکال اساسی دارند..
آمریکا و آلمان و انگلیس ، به کل اروپا خوبند. وضعشون خوبه و دستمزد ها هم خوبه. استرالیا و کانادا هم خوبند.
چین وضعش خوبه ولی خوب دستمزد نمیده. روسیه اقتصادش به خوبی چین نیست و دستمزد خوب نمیده.
  درباره‌ی مسائل مربوط به سال جاری، انسان میبیند که بعضی از گویندگان یا نویسندگان یا صاحب‌نظران یا اظهار‌نظر‌کنندگان درباره‌ی سال ۹۸ اظهار نظر کرده‌اند که این سال، سال تهدیدها است. بنده مطلقاً این را قبول ندارم؛ من معتقدم سال ۱۳۹۸ به توفیق الهی سال فرصتها است؛ سال امکانات و سال گشایش. البتّه آن کسانی که اظهار نظر دیگری میکنند و دائم تهدید به رخ این و آن میکشند، دانسته یا ندانسته تحت تأثیر رجزخوانی‌های ‌دشمنان این ملّتند. دشمنان این م
  
کتاب خردل خر است: مجموعه داستانک های تلخ و شیرین از جنگ و صلح
 
کتاب خردل خر استنویسنده: مهدی نورمحمدزادهانتشارات: روایت فتح
بریده کتاب:
داستان سفید۳۸:« دیسک بین مهره های ۴ و ۵ وضعش خیلی خرابه! اگر مواظب نباشین و استراحت نکنین مجبور به جراحی میشیم! حتی یک بسته چند کیلویی هم نباید بلند کنین و الا کرختی پاهاتون روز به روز بدتر میشه… .»عکس ام آر آی کمرش را داخل کیفش قایم کرد و به آرامی از پله‌های مطب پایین رفت.-دکتر چی گفت؟زن پشت ویلچر شوهرش ای
 
به یاد آوردن عشق کار خیلی سختی است.
سال‌ها می‌گذرد و بعد آدم از خودش می‌پرسد واقعاً عاشق شده بودم یا خودم را دست انداخته بودم؟
واقعاً عاشق شده بودم یا فقط داشتم وانمود می کردم او مرد رویایی من است؟
واقعاً عاشق شده بودم یا از سر لاعلاجی بود؟ 
 
| نورا افرون |
خیلی زیاد برای نوشتن کارکتر دارم، خیلی بیشتر از اون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که بتونم حتی بخشی‌اش رو بنویسم. نیرویی که عضلات گردن و سرشونم صرف ‌‌می‌کنن برای این‌‌که اون رو راست نگه دارن فقط کمی از نیرویی که یه جسد برای همین کار صرف می‌کنه بیشتره؛ از دست این مرگ‌های موسمی خسته شدم. رمدیوس چندروز پیش بهم گفت قرصات رو قطع نکن، به طعنه، که یعنی دیوونه شدی قرصاتو قطع کردی، و من تا اون روز فکر نمی‌کردم قطع کردن قرصا کاری بتونه با من بکنه، ولی از روز
به قدری برای ما سخت شده که یه نفر اشتباهشو قبول کنه که وقتی گفتم:
"اره راست میگی، اشتباه کردم، باید فکر کنم ببینم چطوری میتونم درستش کنم" 
طرف باور نمیکرد :| میگفت نه شما ناراحت شدی از حرفم :)) معذرت میخام :))
میگم نه بابا اشتباه بود واقعاً میگم.  میگه نه من نباید میگفتم، ببخشید :| 
 
 
 
ترجمه انواع کتاب ، مقالات تخصصی و متون
ببین، من امروز هر طور شده باید این متنو بفرستم واسه ترجمه فوری.
استاد همین فردا ازم ترجمه مقاله رو میخواد! اونم با کیفیت خوب! توروخدا
جایی رو میشناسی که بتونن ترجمه فوری و درست حسابی انجام بِدن؟
خب، راستش من خودم الان چند سال میشه که با یه سایت به اسم آریاترجمه کار
میکنم. خیلی شیک و عالی کارو انجام میدن. کیفیت ترجمه فوری‌شون با ترجمه
عادی اصلاً مو نمیزنه. ترجمه فوری مقاله رو طوری انجام میدن که اصلاً فک
ترجمه انواع کتاب ، مقالات تخصصی و متون
ببین، من امروز هر طور شده باید این متنو بفرستم واسه ترجمه فوری.
استاد همین فردا ازم ترجمه مقاله رو میخواد! اونم با کیفیت خوب! توروخدا
جایی رو میشناسی که بتونن ترجمه فوری و درست حسابی انجام بِدن؟
خب، راستش من خودم الان چند سال میشه که با یه سایت به اسم آریاترجمه کار
میکنم. خیلی شیک و عالی کارو انجام میدن. کیفیت ترجمه فوری‌شون با ترجمه
عادی اصلاً مو نمیزنه. ترجمه فوری مقاله رو طوری انجام میدن که اصلاً فک
ترجمه انواع کتاب ، مقالات تخصصی و متون
ببین، من امروز هر طور شده باید این متنو بفرستم واسه ترجمه فوری.
استاد همین فردا ازم ترجمه مقاله رو میخواد! اونم با کیفیت خوب! توروخدا
جایی رو میشناسی که بتونن ترجمه فوری و درست حسابی انجام بِدن؟
خب، راستش من خودم الان چند سال میشه که با یه سایت به اسم آریاترجمه کار
میکنم. خیلی شیک و عالی کارو انجام میدن. کیفیت ترجمه فوری‌شون با ترجمه
عادی اصلاً مو نمیزنه. ترجمه فوری مقاله رو طوری انجام میدن که اصلاً فک
انگیزه‌های اقتصادیم خیلی بالا رفته و با اینکه قبلاً هم میدونستم ولی الآن واقعاً خودم دارم درک میکنم که وقتی میگن پول یک انگیزه قوی برای اجرای دلسوزانه‌ترِ یک کاره، یعنی چی!
البته در هر حال خوشحال و شاکرم که تو این پروژه هستم ولی خب دیگه حوصله ندارم برای خوب پیش رفتنش با آقای دکتر چک و چونه بزنم! تا می‌بینم یه ذره مقاومت میکنه میگم باشه هرچی شما بگین! :/ اصلاً بیشتر میخوام تموم بشه بره راحت بشم.
و از اینکه همون اوایل، برای ادامه راه پیشنهاد و
سلام به همه تون
توی وبلاگ های بیان داشتم میچرخیدم، یه سوالی واسه م مطرح شد، اینکه چرا بعضی دخترها تا این حد، عاشقِ پسرهای کره ای میشن؟
چه جوری میشه که تمامِ زندگیِ یه دختر میشه یه پسرِ کره ای که معمولاً یا بازیگرن یا خواننده، اسمشونم معمولاً می ذارن " فلانی لاور" = "عاشقِ فلان بازیگر"
البته این ها صرفاً کنجکاویه وگرنه قصدم توهین نیست، منم به این تصمیم و سلیقه شون احترام میذارم، فقط میخوام یه کم درباره شون بیشتر بدونم که واقعاً میخوان با همچین
ابو سعید غانم هندی  گوید من در یکی از شهرهای هندوستان که بکشمیر داخله    گویا در ان زمان شهر کشمبر دو قسمت  بوده  که یک قسمت ان را داخله  میگفتند  معروفست بودم و رفقایی که کرسی نشین دست راست سلطان بودند انها 40 مرد بودند  همگی چهار کتاب  معروف تورات  انجیل  و زبور  وصحف ابراهیم  را مطالعه میکردند من و انها میان مردم قضاوت میکردیم و مسایل دینشانرا بانها تعلیم نموده راجع بحلال و حرامشان فتوای میدادیم و خود سلطان و مردم دیگر در ابن امور بما رو
بعد از شونصدسال بالاخره درست شد *__* 
دست و جیغ و هورااااااا 
 
واقعاً هیچ کاری نمیتونستم کنم بدون لپتاپ. خدا هیچ نامسلمونی رو بدون لپتاپ نکنه. حالا انرژی و انگیزه دارم و میتونم کلی درس بخونم ^__^ شاید هم خیرش در این بود که من قدرشو بیشتر از همیشه بدونم و خداروشکر هنوز فرصت جبران دارم
 
خدایا شکرت :)
خیلی دلم میخواد اون نظریه پردازی رو که میگفت "دخترا بخاطر اینکه خواستگار ندارن ازدواج نمیکنن" رو پیدا کنم و جفت دستامو ببرم بالا و محکم بکوبم تو فرق سرش و بگم خاک تو اون سرت با این نظریه ای که دادی... (اصلا عصبانی نیستم) ... اینو همینجا داشته باشین تا بگم قضیه چیه...
ایرانی جماعت برخلاف کُره ای جماعت که تو سری خور خوبی هستن به هیچ وجه زیر بار حرف زور نمیرن... شاید با چرب زبونی بشه یه ایرانی رو (بلانسبت همه) خر کرد اما فقط کافیه بهش بگی تو "باید" فلان کا
زنگ زدم امسالم کارگر بیاد برا تمیز کردن خونه.
وقتی رسید گفت وسایل به من میدین؟ منم رفتم دستکش نو و دستمالا و مواد شوینده رو آوردم.
نیم ساعتی که گذشت دیدم بنده خدا رو سرامیک آشپزخونه و سنگ ، پاش هیچی نیست
گفتم دمپایی نمیخوایین؟
گفت: چرا. اولش گفتم وسایل بدین. ندادین گفتم حتما ندارین.
دمپایی پامو دراوردم دادم بهش و خودم رفتم دمپایی قدیمی مامانو پوشیدم .
موقع غذا گفت شهرشون کار فصلی هست.مثلا برداشت قارچ. یه روز 300 کیلو!!!! برداشت میکنه، 90 تومن بهش م
معلم‌بودن چیز ترسناکی‌ست. منظورم این نیست که من حالا یک معلم واقعی تمام‌وقت هستم یا هر چه. منظورم آن جایگاهِ والایی‌ست که وقتی پشت میز می‌نشینی برایت قائل می‌شوند. من تا دیروز دانش‌آموز آن مدرسه بودم. کاش معلم ادبیاتی، چیزی می‌شدم. معلمی که یک‌علم را منتقل می‌کند و می‌تواند بداخلاق و کسل‌کننده و مفرت‌انگیز و احمق باشد. تسهیلگرِ زنگ‌پژوهش بودن، واقعاً من را می‌ترساند. درست است که دلم غنج می‌رود وقتی جایی، می‌گویم 《 بچه‌هام》 و وق
حدود ساعت یک و نیم بعد از ظهر بیست و هفتِ اردیبهشت، بعد از بیرون اومدن از دانشکده‌ی «نون»، احساس رضایت کردم. خیلی خیلی عجیب بود. یکی از major conflictهای «ده» سال اخیر زندگیم رفع شده بود و در حال جلو رفتن بودم و نه ساکن. من واقعاً حدود ده سال بود که تقریباً هیچ دستاوردی برام رضایت‌بخش نبود. یک صفحه‌ی سیاه پررنگ با چند تا نقطه‌ی روشن، هنوز راستش متعجبم.
از روحیات معنوی حاج قاسم بگویید.
حاج قاسم حضرت زهرایی بود. خیلی جا‌ها در جنگ و بعد از جنگ با توسل به حضرت زهراء (س) مشکلات را حل می‌کرد. یک فاطمیه هم در روستای خود در کرمان ساختند که در آن مراسم می‌گیرند. از همه این‌ها بگذریم، باید به نماز شب‌های حاجی اشاره کنم. هر شب نماز شب می‌خواند، آن هم با ناله و گریه و نجوا. من خودم شاهدم؛ چون در همه مأموریت‌ها من با حاجی بودم. اگر خیلی خسته هم بود باز یک ساعت می‌خوابید، بیدار می‌شد و بعد شروع می‌کرد به
مهم نیست تا کجا فرار کنیفاصله هیچ چیز را حل نمی‌کند.وقتی طوفان تمام شد، یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت مطمئن نیستی، که طوفان واقعاً تمام شده باشد.اما یک چیز مسلم است. وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی، که قدم به درون طوفان گذاشت …هاروکی موراکامی
 
سلام
اینکه چند وقت نمی‌نویسم دلیلش اینه که انرژی‌ای برام نمونده واقعاً، این طولانی شدن پروسه ویزا دل و دماغ برام نذاشته.
خیلی وقتی برام نمونده هنوز ویزام نیومده، هیچ کاریم رو انجام ندادم 
تنها نیستم، 4نفر از آوریل، 2 نفر از می، و بیست و چند نفر از جون میشناسم که هنوز هیچ خبری از ویزاشون نیست.
چند وقت پیش یه ایمیل زدم و گفتم دارم دیوونه میشم حداقل بگید به این ترم میرسم یا نه؟ گفتن میدونیم سخته ولی کاریش نمیشه کرد، رفتی بک گراند چک و نمیتونیم ز
پنی قشقرق
این کتاب4جلد دارد و برای گروه سنی9تا12
سال مناسب است.
راستش را بخواهید اسمِ من واقعاً «پنی‌قشقرق»
نیست.
«پنلوپه جونز» است! لقبِ «قشقرق» را بابایم به‌شوخی گذاشته روی من. اما
من این‌دفعه واقعاً واقعاً نمی‌خواستم هیچ آتیشی بسوزانم.
ادامه مطلب
نباید این سحر را از دست داد؛ سحر فرصت خیلی خوبی است. مکرّر عرض کرده‌ایم که اگر ماها از سحر استفاده نکنیم، در این دنیای شلوغ، وقت دیگری نداریم برای خلوت با خودمان، با دلمان، با خدای خودمان؛ واقعاً وقتی باقی نمیماند.
•ما گرفتاریم؛ در این ۲۴ ساعت، چند ساعتش که خوابیم، آن ساعت‌هایی هم که بیدار هستیم، گرفتاریم؛ هر کسی یک مشغولیّتی دارد یا مشغولیّت‌های مختلفی دارد. آن فراغت‌هایی که وجود داشت، امروز وجود ندارد _البتّه نقص زمانه نیست، طبیعت زما
 انقد دندون رو جیگر گذاشتم که جیگرم خون شد.. انگار خدا واقعاً یه سریا رو بیشتر دوست داره ... نوبت ما کی میرسه پس؟ فقط خوشحالی بقیه رو ببینیم، باهاشون خوشحال باشیم که نوبت ما هم میرسه، اصلا ما تو این صف هستیم که نوبتمون برسه؟ خدا خدای ما هم هست ... ولی من جوجه اردک زشتشم .Are:'(
احتیاج عصبی به جلب محبت و نیاز به تأیید و تصویب دیگران حکایت از یک مسئلهٔ اساسی دیگر نیز می‌کند. کسی که احتیاج عصبی و افراطی به محبت دیگران دارد، باطناً احساس بی‌ارزشی، حقارت، ضعف روحی و عدم اعتماد به نفس نیز می‌کند ؛ یا درست تر این است که بگوییم احتیاج به جلب محبت ناشی از این ضعف‌هاست.
شخص عصبی در هرزمینه‌ای خودرا بی‌ارزش‌تر و بی‌کفایت‌تر از آنچه واقعاً هست تصور می‌کند و فکر می‌کند آدمی است بی‌عرضه که شایستگی و توانایی انجام هیچ کار
هر چند دقیقه یک‌بار تقلای قلبم را می‌شنوم، که با نهایت جانی که دارد می‌زند تا من از زندگی نایستم. من به قلبم چه داده‌ام جز حجم انبوهی از پریشانی؟ هیچ.
احساس تپیدنش که در قفسه‌ی سینه‌ام می‌پیچد انگار که فریاد می‌زند «نمی‌توانم ادامه بدهم، به فریادم برس»، چه از دستم بر‌می‌آید؟ هیچ.
به راستی، چرا خودخواهی یک انسان و علاقه‌اش به حفظ معشوقه‌ی از دست رفته‌اش باید چنین هزینه‌ای به معشوقه روا دارد؟ کاش واقعاً عاشق بود.
صد متر جلو تر یه خانمى کنار خیابون ایستاده بود. راننده ى تاکسى بوق زد و خانم رو سوار کرد. چند ثانیه گذشت... راننده تاکسى: چقدر رنگِ رژتون قشنگه!! خانم مسافر: ممنون. راننده تاکسى: لباتون رو برجسته کرده! خانم مسافر سایه بون جلوىِ صندلى راننده رو داد پایینُ لباشو رو به آینه غنچه کرد. خانم مسافر: واقعاً؟؟! راننده تاکسى خندید با دستِ راست دستِ چپِ خانم مسافر رو گرفتُ نگاه کرد. راننده تاکسى: با رنگِ لاکتون سِت کردین؟! واقعاً که با سلیقه این تبریک میگم! خ
Cloud Strife و موهای بلوند نمادین او از طریق افزایش بخار یک شهر پر ازدحام ظاهر می شوند.
شخصیت اصلی بازی Final Fantasy 7 شمشیر شلوغی متمایز خود را دارد که به پشت او بند است.
اما این بار ، او تصویری پیکسلی نیست همانطور که در نسخه اصلی PlayStation 1997 مشاهده می شود - او به طور کامل در گرافیک های مدرن شبیه به زندگی ارائه شده است.
پنج سال می گذرد که گیمرها اولین بار در مورد Final Fantasy 7 Remake ، وقتی اولین تریلر سقوط کرد ، دیدند.
این بازسازی که اکنون از بین رفته است ، یک نسخه ک
وضع مالی خوب و روزی فراوان مثل میوه‌های یک درخت است که اگر قرار باشد وقت رسیدن میوه‌ها و آبدار شدن آن‌ها کسی میوه‌ها را نچیند، سرنوشتی جز افتادن از درخت و سیاه شدن ندارند.خدمت به خانواده و فراهم کردن عاقلانه و منطقی نیازهای اهل خانه مسئولیتی است بر دوش مرد خانه که باید مدیریت شده و با برنامه تأمین کننده نیازهای خانواده خود باشد و از خساست و جمع کردن غیر عاقلانه پول‌هایش دوری کند.رسول‌اکرم(صلی‌اللّه‌علیه‌و‌اله)«از ما نیست کسی که وسعت
عرضِ سلام و تبریک به مناسبتِ ولادتِ امام سجاد (ع)
 
ازین به بعد ان شالله علاوه بر قرآن ، نهج البلاغه هم میخونیم البته با ترجمه و تفسیر
 
حیفه واقعاً ، ما اینهمه داریم واسه فضای مجازی و تلویزیون و فیلم و بازی و برنامه های مختلف وقت میذاریم ولی به نهج البلاغه و قرآن و صحیفه که میرسیم وقت نداریم ( خودمو میگم )
ادامه مطلب
دوست داشتن خدا سخت نیست چون او خارق‌العاده است. ولی اگر بخواهیم واقعاً خدا را دوست داشته باشیم، باید روی رابطه‌مان با او وقت و انرژی بگذاریم، درست مثل کاری که برای هر رابطه انسانی انجام می‌دهیم.
۱. به او فکر کنید. هر چه بیشتر به او فکر می‌کنم، بیشتر دوستش دارم. به این فکر می‌کنم که او بعنوان یک خالق تا چه اندازه بزرگ و فوق‌العاده است و تا چه اندازه به دور از خودخواهی است. به این فکر می‌کنم که تا چه اندازه با من خوب بوده و من را با وجود همه کار
به اینکه دختر آبی که بود و چه کرد کاری ندارم. مشکل بزرگ رسانه هایی هستند که دست از تحمیق توده ها بر نمی دارند تا هدستانش که شب ها همراه هم و در یک آبشخور می چرند، بتوانند راحت تر کشور را چپاول کنند. واقعاً درد امروز این مردم، این است که چرا نمی توانند به استادیوم بروند، یا عده ای قصد دارند این را در زائقه مردم فرو کنند؟
پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیشداوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند: پدر عزیزم،با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با این دختر پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، ا
هشتم، گاهی ممکن است علّت غیبت «بی‌التفاتی» باشد؛ یعنی نفس انسان هنوز مؤدّب به آداب الهی نشده است، ولی می‌خواهد خودش را در آن صِراط قرار بدهد؛ چون راهش را نمی‌داند، راه را اشتباه می‌رود.
 
این مطلب (که به برشماری نواقص شخصی ما که منجر به غیبت کردن می‌شود می‌پردازد) را به خاطر همین جمله بالا بازنشر کردم. چون اگر کسی در پی این است که آدم بهتری باشد باید دقت خودش را در رفتار و افکارش بیشتر کند: بخوانید
فرض کنید انسان شنیده یا دیده است که برادر
دیشب قبل از خواب به هانیه گفتم معنی این کلمه از ذهنم رفته، تو یادت نیست معنی‌اش چیه؟ گفت نه. گوشی‌اش رو گرفتم که از توی دیکشنری‌اش پیدا کنم؛ اما املای درستش یادم نمی‌اومد. یه لحظه با خودم گفتم فردا حتماً توی یه متنی که انتظارش رو ندارم پیداش می‌کنم، و فردایی که امروز بود واقعاً توی یه متنی که انتظارش رو نداشتم به چشمم خورد. 
قبلاً دربارۀ این فرضیه حرف زده بودم که کتاب‌ها ما رو پیدا می‌کنن؛ اما الان می‌خوام فرضیه‌ام رو با محدودتر کردنش گ
- تو مترو به خودم می‌گفتم شاید نباید این‌ها رو بهت می‌گفتم، نباید ذهنت رو انقدر درگیر این چیزها می‌کردم.
+ نه بابا، این چه حرفیه.
چند دقیقه بعد...
+ حورا، خدا لعنتت کنه... فکرم رو تازه آزاد کرده بودم از این چیزها.
- معذرت می‌خوام. هانیه واقعاً اعصاب این حرف‌ها رو نداره، واقعاً نداره. من با کسی حرف نمی‌زنم.
+ تو با کسی حرفت رو نمی‌‌زنی.
- حتی بهش فکر هم که می‌کنم گلودرد می‌گیرم، انگار حرص‌ها می‌ریزه تو گلوم... مثل وقتیه که خیلی جیغ و داد کنی.
+ من
- تو مترو به خودم می‌گفتم شاید نباید این‌ها رو بهت می‌گفتم، نباید ذهنت رو انقدر درگیر این چیزها می‌کردم.
+ نه بابا، این چه حرفیه.
چند دقیقه بعد...
+ حورا، خدا لعنتت کنه... فکرم رو تازه آزاد کرده بودم از این چیزها.
- معذرت می‌خوام. هانیه واقعاً اعصاب این حرف‌ها رو نداره، واقعاً نداره. من با کسی حرف نمی‌زنم.
+ تو با کسی حرفت رو نمی‌‌زنی.
- حتی بهش فکر هم که می‌کنم گلودرد می‌گیرم، انگار حرص‌ها می‌ریزه تو گلوم... مثل وقتیه که خیلی جیغ و داد کنی.
+ من
آاُمامه گفت : "هرجا که امید هست رنج نیز هست ."
تامارا دوباره برای لحظه‌ای ساکت شد و سپس شروع به صحبت کرد : "آیا در مورد آخرین امتحان کاندیداهایی که در دستگاه پلیس استالین می‌خواستند بازجو شوند شنیده‌ای ؟"
- "نه ، نشنیده‌ام ."
- "یک کاندیدا در یک اتاق مربع شکل قرار می‌گرفت . تنها چیزی که در اتاق قرار داشت یک صندلی چوبی کوچک و معمولی بود . رئیس بازجو به او دستور می‌داد و می‌گفت : کاری کن که این صندلی اعتراف کند و گزارش اعترافاتش را بنویس ؛ تا وقتی که
پاکسازی پوست در منزل
صورتت را بشوی
پاک کنید
یک مبارز آکنه بمالید
مرطوب کنید
لایه برداری
خوب بخوابی
به آرایش توجه کنید
دست نزنید
آروم باش
دوباره شکر را برش دهید
سیگار کشیدن را ترک کن
خط پایینبعضی اوقات دشوار است که بدانید پوست شما واقعاً باید تا حد امکان سالم باشد. ما هر روز با بازاریابی اعتیاد به مواد مختلف برای مراقبت از پوست و محصولات آرایشی و همچنین مشاوره در مورد تأثیرگذار در رسانه های اجتماعی و سایر معلمان زیبایی بمباران می کنیم.
بنابر
 
در پایان پست دیروز در 3 مهارت (و 1 قانون!) مکالمه صمیمی ، ما قول دادیم که با وظیفه تکالیف آخر هفته شما پیگیری کنید. ایناهاش:
این آخر هفته وقت بگذارید تا روی آنچه در وبلاگ جمعه یاد گرفته اید ، کار کنید. سعی کنید مکالمه ای صمیمی با یک سؤال باز داشته باشید.
نمونه هایی از چنین سؤالاتی عبارتند از: "چه نوع تغییراتی را می توانیم در سال آتی ایجاد کنیم تا آن را به بهترین سال خود تبدیل کنیم؟" "" به نظر شما این روزها برای شما خوب پیش می رود؟ "و" چه احساسی دارید
پاوربانک گلکسی S8 4500 میلی آمپر
اکثر موارد باتری موجود در بازار از سرعت شارژ کندی برخوردار است و دلیل آن این است که منطقی است. دلیل این امر این است که موارد باتری در اصل شارژرهای قابل حمل است که به شکلی مورد برای تلفن هوشمندی است که برای آنها ساخته شده است و بنابراین اساساً مانند مینی پاور بانک هایی هستند که از تلفن هوشمند شما استفاده می کنند. داشتن فناوری شارژ سریع مانند شارژ سریع با وجود شارژرهای کوچک قابل حمل چیزی است که به هیچ وجه رایج نیست.
واقعاً تصمیم‌گیرهای فرهنگ هنوز بعد از چهل‌ویک سال به راه‌حلی اصولی‌تر از جمع کردن دیشا از پشت‌بوما دست نیافته‌ن؟!
پ.ن.۱. شکار لحظهٔ زیر (:دی) مربوط به چند روز پیشه که اتفاقی افتادم پشت این ماشینه که پر از دیش بود...
پ.ن.۲. ما خودمون دیش و ماهواره نداریم. شماها دارین؟
چرا ما اینقدر دنبال داشته های دیگران هستیم و همیشه قصه نداشتهامون رو میخوریم ولی نمیدونم چرا بفکر نعمتهای که خدا به ما داده رو نمی کنیم
خیلی ها چیزها رو  داریم که بقیه ندارن . پس چرا به این ها فکر نمی کنیم چرا شکر نعمت های رو که داریم رو نمی کنیم
 
یکی ماشین داره ولی باز یکی رو میبینه ماشین مدل بالا داره آن هم همش قصه میخوره کاش منم یک همچین ماشینی داشتم
آن هم که این ماشین رو داره وضعش خوبه سلامتی این رو میبینه میگه کاش اینو نداشتم سالم بودم
ببی
رفته بودم که بگویم ضربه‌تان سخت بود. خیلی کاری. خیلی محکم‌تر از آن که دیواره‌های سستِ باران‌خورده‌ام تابشان آورند. شکستم. بدجور هم. حالا تنهام. حالا قلبم مانده روی دستم. حالا فکرم سیاه شده. دلم سیاه شده. تنم سیاه شده. رفته بودم که بگویم نقشه‌تان خوب گرفت. های و هوهای قدیمم را خوب میخکوب کردید به دیوار.
دیدم دخترک قلم‌مو به‌دست نشسته و دارد رنگ می‌زند به پیراهنِ خاکی‌شان. بوی تازگی می‌دادند. وسط تابستانی. بی‌مناسبت. نفسم به عطرِ رنگ تازه
در پایان محفل انس با قرآن کریم: یکی از کارهای خیلی مهم این است که جلسات قرآن را زیاد کنیم/ در گذشته، توجه قرآنی یک هزارم الان هم نبود، اما یکی از عادتهای خوبی که وجود داشت همین دوره های خانگی قرآن بود. مساجد را پایگاه قرآن قرار بدهید/ من واقعاً کاری که در ماه رمضانها در مشهد و قم راه افتاده که یک جزء را همه میخوانند، لذت میبرم. این حرکت که از قم هم شروع شد خیلی کار خوبی است. این بایستی در مساجد مختلف در طول سال تکرار بشود.
تو که در گشت و گذار و سفرینکند از کرونا بی‌خبری!
بوق و کرنا شده هر جا کرونانشنیدی تو مگر کور و کری؟
به تو گفتند نرو سیر و سفرچون که در معرض صدها خطری
زده‌ای باز به جاده، به سفربی‌مبالاتی و اهل دودری
گرچه داری تب و هی سرفه کنیعازم رشت و قم و شوشتری
غیر قانون شکنی خود تو بگوواقعاً هست تو را یک هنری؟
کلّه‌ی پوک تو از کاه پر استمایه‌ی ننگ و غم و دردسری
حیف از سایر مردم که شدندهموطن با نفری چون تو خری
خر چه حیوان پر از فایده‌ای‌ستو تو با این همه شر
اگر کاری رو قبول می‌کنین به خودتون و انتخابتون احترام بذارین، به اون کار دل بدین، مسئولیت‌پذیر باشین و با شرایطش کنار بیاین؛
و اگر نمیتونین به کاری دل بدین و مسئولیتشو بپذیرین و با شرایطش کنار بیاین، قبولش نکنین!
لطفا لطفا لطفا!

+من از حجم طلبکاری مردم از انجام مشاغل و وظایفشون واقعاً بهت‌زده‌ام! :/
+مقابله با ظلم حرف دیگری است.لطفا با این قاطیش نکنین.
کتاب_راه_نجات
 
فایل پی دی اف " کتاب راه نجات"
 
یکی از دانشمندای کله‌گنده‌یِ ما بچه‌شیعه‌ها از زمان نوجوونیش این طور خاطره میگه:
 
تو نوجوونی همش بی‌قرار بودم، دلم می‌خواست همون طوری که خدا واقعاً واقعاً دوس داره باشم. همیشه دلم شور می‌زد که نکنه کار خطایی ازم سر بزنه. دلم می‌خواست یه دستورالعملی، یه کتابی، چیزی داشته باشم که بهش عمل کنم تا یه بچه شیعه خالص بشم.
 
یه روزی بین خواب و بیداری بودم، امام زمان (عج) رو دیدم که تو مسجد جامع اصفهان
رفتم دوتا دفترچه و یه‌تخته شاسی و سه‌تا خودکار گرفتم، شد ۶۷ تومن!
سه تا بیسکوییت و یه‌بادوم‌زمینی و یه‌بسته نسکافه گرفتم، شد ۳۴ تومن!
تو راه برگشت میخواستم بستنی بگیرم، از بس تو فکر بودم که چی گرفتم مگه که اینهمه شده، راه خونه رو اومدم یه‌راست! اشتهام کور شد واقعاً. 
تو فکر اینم که همه میگن پول همه چیز نیست و خوشبختی نمیاره ولی بیاین روراست باشیم و اینا رو بریزیم دور! جامدادیم زیپش خراب شده و بسته نمیشه، رفتم قیمت جامدادیا رو دیدم، ارزون‌
ماجرای قرار جالب حسین_علیزاده و  سایه
حسین علیزاده، هنرمند پرآوازه کشورمان آثار ماندگار و ارزشمند زیادی در حوزه موسیقی ساخته است که انتخاب برترین آنها ممکن نیست. چه کارهای بی‌کلام و آهنگسازی برای فیلم‌ها و سریال‌ها و چه کنسرت‌ها و آثاری که علیزاده با همراهی محمدرضا شجریان و دیگر خواننده‌های مطرح اجرا و منتشر کرده است.
استاد علیزاده گفتگویی به ماجرای جالبی در مسیر ساختن اثر نینوا اشاره کرد:
یک بار سایه (امیر هوشنگ ابتهاج؛ شاعر معاصر) گ
جدول محتوا: لینوکس چیست؟ سیستم عامل چیست؟ چگونه ویندوز بسیار محبوب شد؟ تفاوت لینوکس و ویندوز لینوکس چگونه کار می کند توزیع های لینوکس واقعاً لینوکس چیست؟ در مورد پرونده ها و پوشه های ویندوز چطور؟ چگونه با لینوکس شروع کنید؟ لینوکس برای چه مواردی استفاده می شود؟ آیا یک دسته از افراد عادی می …https://blog.iranserver.com/linux/
برخی اوقات سخنانی را میشنوم که نشانه بیمناک بودن از دشمن است، در حالیکه از دشمن، واقعاً نباید ترسید/ آمریکا، اروپا و حتی شوروی سابق در این چهل سال هر اقدامی را که میتوانستند علیه جمهوری اسلامی انجام دادند اما به نتیجه نرسیدند/ با پیشرفتها و تواناییهای جمهوری اسلامی در عرصه های سیاسی، دفاعی و اقتصادی، دشمن هیچ غلطی نمی تواند بکند و چهل سال دوم جمهوری اسلامی قطعاً از چهل سال اول، برای ما بهتر و برای دشمنان بدتر خواهد بود.
هشتم، گاهی ممکن است علّت غیبت «بی‌التفاتی» باشد؛ یعنی نفس انسان هنوز مؤدّب به آداب الهی نشده است، ولی می‌خواهد خودش را در آن صِراط قرار بدهد؛ چون راهش را نمی‌داند، راه را اشتباه می‌رود.
 
این مطلب (که به برشماری نواقص شخصی ما که منجر به غیبت کردن می‌شود می‌پردازد) را به خاطر همین جمله بالا بازنشر کردم. چون اگر کسی در پی این است که آدم بهتری باشد باید دقت خودش را در رفتار و افکارش بیشتر کند: بخوانید
فرض کنید انسان شنیده یا دیده است که برادر
من نمی‌توانم کسی یا اشخاص معیّنی را اسم بیاورم که حتماً آن‌ها الگوی شما باشند. بالاخره هر کسی ذوقی و سلیقه‌ای دارد؛ منتها می‌شود این‌طور فرض کرد الگویی را که انسان انتخاب می‌کند، باید الگویی باشد که شخصیت و منش او کاملاً با آرمان‌های انسان، همخوان و هماهنگ باشد.فرض بفرمایید بعضی‌ها یک هنرپیشه را الگوی خودشان قرار دهند. خوب؛ این خیلی منطقی نیست. مثلاً یک هنرپیشه خارجی را الگوی خودشان قرار دهند. این نمی‌تواند منطقی باشد. محیط او محیط دی
از اعماق قلبم به این موضوع علاقه دارم. باید هرجوری که شده بشه. احساس می‌کنم چندین نفر در بدنم زندگی می‌کنن. همه داریم خراب می‌کنیم یا نه؟
 
من واقعاً بهش نیاز دارم. چرا برای خودم مشکل تراشی می‌کنم!؟ درستش کن احمق!
 
تلگرام و توییتر و اینستاگرام حالمو بهم میزنن. آدم غریبی هستم. هیچ جا نمی‌تونم بمونم. ای کاش که همه مسائل حل بشه. 
 
حتی اگر کل دل‌بستگی‌هام و علایقم نابود و کور بشن من نباید کم‌بیارم. شبیه گلادیاتور  داخل یک میدون جنگ باید با هوش
یکی از استادامون هر هفته یه مقاله بهمون میده که بخونیم و بعد تو کلاس در موردش صحبت می‌کنیم. در حین خوندن مقاله خب یه سری از تکنیک‌هایی که استفاده کرده بود رو متوجه نمی‌شدم، زدم یوتیوب که یه ویدیو پیدا کنم توضیح بده اینا رو. به این کانال برخوردم و در یک کلام عاشقش شدم. واقعاً عالی عالی عالی آمار و ماشین لرنینگ رو توضیح میده و هرررچی ازش بگم کم گفتم. دلم غش میره برا اون سیلی موزیکای اولش لذا گفتم اینجا هم معرفی کنم شاید به درد کسی خورد. 
StatQuest
چرا باید تو این اوضاع مامانم دندون‌درد بگیرن و این دندون‌درد علارغم مصرف آنتی‌بیوتیک تشدید یافته و به سینوس‌ها هم منتشر بشه؟ اونم دندونی که همین چند ماه پیش در کرده بودند.
حالا درد هم باعث شده فشارخون مامانم به ۱۸۰/۱۰۰ برسه، کاپتوپریل زیرزبانی و لوزارتان هم بعد گذاشت یک ساعت چندان جوابگو نیستند. .... مامان رفتند تا دستشویی برگشتند فشار خون رفته تا ۲۰۰!
دستام می‌لرزند. و بدتر اینکه، تو این اوضاع رفتن به بیمارستان/درمانگاه/دندانپزشکی (اگه
" خواهرشوهر چی کار می‌کنه؟ [همراه با خنده‌ی طعنه‌وار.] "
در راستای سوالاتی که این روزها ازم پرسیده می‌شه؛ باید عرض کنم خدمت‌تون که این چیزا گفتن نداره، ولی در حال برنامه‌ریزی یک قتل تروتمیز هستم. قطعاً تا الان هویت مقتول رو حدس زدین.
 
 
پی‌نوشت: واقعاً خواهرشوهرها فشار زیادی ُ تحمل می‌کنن. بیاین تمیز کنیم این تاریخِ خراب‌مون ُ. 
پی‌نوشت دو: لعنتی! این اولین‌باره که یک صفت این‌قدر پررنگ می‌شه که روی اسم‌م سایه می‌اندازه. آه.
پی‌نوشت
پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیشداوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند: پدر عزیزم،با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با این دختر پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، ا
کلارا؛
دیشب در حالی که sia با بلندترین ولوم تو گوشم جیغ میکشید و من خالی میشدم، روی کاغذهای ورق ورق شده ی دفترچه ی کاهیم اینو درشت درشت می نوشتم،
که من نمیخوام بمیرم!
نقاشیتو زدم رو در یخچال. (PIN منوی اصلی)
دارم سعی میکنم.
دارم واقعاً سعی میکنم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رامبو